کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجعر
لغتنامه دهخدا
تجعر. [ ت َ ج َع ْ ع ُ ] (ع مص ) رسن در میان بستن در وقت بچاه فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). برمیان بستن رسن جعار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برمیان بستن بچاه رونده جِعار را تا در چاه نیفتد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بر میان بستن رسن جعار ر...
-
واژههای همآوا
-
تجار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازرگانان، تاجران، سوداگران ۲. اغنیا، پولداران، ثروتمندان ≠ فقرا
-
تجار
فرهنگ واژههای سره
بازرگانان، سوداگران
-
تجار
فرهنگ فارسی معین
(تُ جّ) [ ع . ] (ص .) جِ تاجر؛ بازرگانان .
-
تجار
لغتنامه دهخدا
تجار. [ ت َ ] (ص ) تجا. (فرهنگ رشیدی ). تجاره . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). در کتاب زند بمعنی رونده مرقوم است مثل نوند. (فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند و پازند رونده باشد. (برهان ). بلغت زند و پازند رونده . (انجمن آرا) (آنندراج ). بلغت زند و پازند ...
-
تجار
لغتنامه دهخدا
تجار. [ ت ِ ] (ع اِ) تُجّار. تَجَر. تُجُر. ج ِ تاجر. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بازرگان . (منتهی الارب ) : بدان ره اندر معروف شهرهایی بودتهی ز مردم و انباشته ز مال تجار. فرخی (دیوان ص 63).|| می فروش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). رجوع به تجر و م...
-
تجار
لغتنامه دهخدا
تجار. [ ت ُج ْ جا ] (ع اِ) ج ِ تاجر، بازرگان . (منتهی الارب ). سوداگران و این جمع تاجر است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).بازرگان و بازرگانان و در زبان فارسی کلمه ٔ تجار، گاه بمعنی بازرگان استعمال میکنند و نوعاً بیشتر اوقات جمعهای تازی را مانند اسم عام ...
-
تجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ تاجر] tojjār = تاجر
-
جستوجو در متن
-
متجعر
لغتنامه دهخدا
متجعر. [ م ُ ت َ ج َع ْ ع ِ ] (ع ص ) آن که بر میان بندد رسن جعار را و جعار رسنی است که آبکش یک سر آن به میخ استوار کرده سر دیگر را بر میان خود بندد دروقت فرو شدن در چاه . (آنندراج ). آبکشی که وقت فرو شدن در چاه یک سر طناب را به میان خود می بندد و سر ...