کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجسس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
versemanship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجسس
-
presession
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجسس
-
لَا تَجَسَّسُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
تجسّس نکنيد
-
جاسوسی
دیکشنری فارسی به عربی
استخبارات , تجسس
-
زاغ چوق زدن،زاغ سیاه چوُغ زدن
لهجه و گویش تهرانی
مراقب کسی بودن ،تجسس
-
جستجو کردن
واژگان مترادف و متضاد
تجسس، تفحص، جستن، طلب کردن
-
بازجست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] bāzjost بازجستن؛ جستجو؛ تجسس؛ پژوهش.
-
equivokes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عجیب است، ابهام جناس، تجسس
-
اثعار
لغتنامه دهخدا
اثعار. [ اِث ْ ث ِ ] (ع مص ) تجسس اخبار کردن به دروغ . (منتهی الارب ): اِثّعر الرجل ؛ تَجسّس الاخبار بالکذب .
-
کندوکاو
واژگان مترادف و متضاد
تجسس، تحقیق، تفحص، جستجو، کاوش
-
equivoke
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عجیب و غریب، ابهام جناس، تجسس
-
تَحَسَّسُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
جستجو کنيد(تحسس :طلب چيزي باحسّ = تجسس)
-
کنجکاوی
واژگان مترادف و متضاد
تتبع، تجسس، تدقیق، جستجو، خردهبینی، دقت، مداقه
-
جستن
واژگان مترادف و متضاد
پژوهیدن، تجسس کردن، تفتیش کردن، تفحص کردن، جستجو کردن، طلب کردن
-
متجسس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] motajasses ۱. جستجوکننده؛ تجسسکننده.۲. جاسوس.