کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجزیۀ چندجزئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
online analysis
تجزیۀ برخط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] سامانۀ تجزیۀ خودکاری که در آن با استفاده از کاوند از منبع نمونه میگیرند و سپس نمونه را وارد بخش تجزیه میکنند
-
instrumental analysis
تجزیۀ دستگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] اندازهگیری یک جزء سازنده یا آشکارسازی یک واکنش کمّی یا تغییر در خواص یک سامانه با استفاده از سنجافزار
-
double articulation 1, duality, duality of structure, duality of patterning
تجزیۀ دوگانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] تجزیۀ عناصر زبان به دو سطح واحدهای معنیدار یا تکواژ و واحدهای فاقد معنی یا واج
-
structural analysis
تجزیۀ ساختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← توصیف ساختی
-
activation analysis
تجزیۀ کُنانشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تعیین کمّی یا کیفی عناصر یا ایزوتوپهای خاص در یک نمونه با مقایسۀ طیفهای انرژی و نیمعمر ایزوتوپهای پرتوزایی که با تابش نوترون در آن به وجود آمدهاند متـ . تجزیۀ نوترونکُنانشی neutron activation analysis
-
parser
تجزیهگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] جداساز اجزای نحوی و معنایی و ارجاعی متن
-
sorting floor, sortation section, work floor, chantier de tri (fr.)
بخش تجزیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات - پست] بخشی که در آن عملیات تجزیۀ انواع مرسولات پُستی یا کیسههای پُستی و عملیات وابسته به آن انجام میشود
-
قابل تجزیه
لغتنامه دهخدا
قابل تجزیه . [ ب ِ ل ِ ت َ ی َ ] (ص مرکب ) تجزیه پذیر، آنچه بتوان اجزاء آن را تفکیک کرد.
-
تجزیه شدن
دیکشنری فارسی به عربی
تحلل
-
تجزیه ای
دیکشنری فارسی به عربی
تحليلي
-
استاد تجزیه
دیکشنری فارسی به عربی
محلل
-
تجزیه طلب
دیکشنری فارسی به عربی
الإنفصالي
-
تجزیه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حرر , حلل , صنف , قطع , ملخص
-
تجزیه ناپذیر
دیکشنری فارسی به عربی
ذري
-
dissociative fugue
گریز تجزیهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اخــتـلالی تــجـزیـهای (dissociative disorder) که در آن فرد بهطور ناگهانی و غیرمنتظره محل زندگی و فعالیت خود را تغییر میدهد و با فراموش کردن هویت قبلی هویت جدیدی برای خود میسازد متـ . گریز روانزاد psychogenic fugue