کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تجرع
/tajarro'/
معنی
جرعهجرعه نوشیدن آب و مانند آن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جرعهنوشی
۲. جرعهجرعه نوشیدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجرع
واژگان مترادف و متضاد
۱. جرعهنوشی ۲. جرعهجرعه نوشیدن
-
تجرع
فرهنگ فارسی معین
(تَ جَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جرعه جرعه نوشیدن آب یا... 2 - فرو خوردن خشم .
-
تجرع
لغتنامه دهخدا
تجرع . [ ت َ ج َرْ رُ ] (ع مص ) فروخوردن خشم و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان عادل بن علی ). فروخوردن خشم . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جرعه جرعه خوردن آب و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظ...
-
تجرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajarro' جرعهجرعه نوشیدن آب و مانند آن.
-
واژههای مشابه
-
تجرع افتادن
لغتنامه دهخدا
تجرع افتادن . [ ت َ ج َرْ رُ اُ دَ ] (مص مرکب ) نوشیده شدن . جرعه جرعه در گلو فرورفتن : چندانکه شربت مرگ تجرع افتد... (کلیله و دمنه )... و شربتهای تلخ که آنروز تجرع افتد واجب کند که محبت دنیا را بر دلها سرد کند. (کلیله و دمنه ).
-
تجرع کردن
لغتنامه دهخدا
تجرع کردن . [ ت َ ج َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب )جرعه جرعه نوشیدن . (ناظم الاطباء) : و خود از آب چشمه شربتی تجرع کرد. (سندبادنامه ). چون مهرب و ملجاء دیگر نبود بدست خود داروئی مهلک تجرع کرد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تجرع و تجرع افتادن شود.
-
واژههای همآوا
-
تجرء
لغتنامه دهخدا
تجرء. [ ت َ ج َرْ رُ ءْ ] (ع مص ) اجتراء. دلیر گردیدن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجرؤ؛ جرأت کردن و دلیر شدن . این لفظ بطور غلط مشهور تجری با یاء آخر استعمال میشود. (فرهنگ نظام ). رجوع به تجرئة و تجرؤ شود.
-
جستوجو در متن
-
يَتَجَرَّعُهُ
فرهنگ واژگان قرآن
جرعه جرعه و دائم مي نوشد (کلمه تجرّع به معناي نوشيدن به طور جرعه جرعه و دائم است )
-
تمتک
لغتنامه دهخدا
تمتک . [ ت َ م َت ْ ت ُ] (ع مص ) جرعه جرعه نوشیدن شراب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تجرع . (از اقرب الموارد).
-
متجرع
لغتنامه دهخدا
متجرع . [م ُ ت َ ج َرْ رِ ] (ع ص ) فروخورنده ٔ خشم . || جرعه جرعه خورنده ٔ آب و مانند آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تجرع شود.
-
احتساء
لغتنامه دهخدا
احتساء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دانستن مافی الضمیر کسی . || آزمودن کسی را. || آشامیدن اندک اندک . (منتهی الارب ). تجرع . آشامیدن . (تاج المصادر):احتساء مرق ؛ اندک اندک و بمهلت آشامیدن شوربا. || کندن و بیرون آوردن آب از میان ریگ . (منتهی الارب ). آب از میا...
-
آشامیدن
لغتنامه دهخدا
آشامیدن . [ دَ ] (مص ) بلعیدن یعنی فروبردن مایعی . نوشیدن . نوش کردن . درکشیدن . کشیدن . گساردن (در شراب ). آشمیدن . پیمودن (باده ). خوردن . حسو. (دهار). شرب . تکرّع . تجرّع . تشرّب . احتسا. تَرَمﱡق : حصیری ... می آمد دُردی آشامیده . (تاریخ بیهقی ).ت...