کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجربهگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
experiencer
تجربهگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] حالت معنایی موضوعی که رویدادی را ازنظر روانشناختی و حسی تجربه میکند
-
واژههای مشابه
-
تجربه گر
فرهنگ واژههای سره
کازآزما
-
تجربه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمایش، آزمون، امتحان، تجربت، محک ۲. آزمودگی، خبرت، خبرگی ۳. آزمودن ۴. آزمایش کردن
-
تجربه
فرهنگ واژههای سره
کارآزمای
-
تجربه
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ بِ) [ ع . تجربة ] 1 - (مص م .) آزمودن ، آزمایش کردن . 2 - (اِمص .) آزمایش . ج . تجارب .
-
تجربه
لغتنامه دهخدا
تجربه . [ ت َ رِ / رُ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آزمایش و امتحان . (ناظم الاطباء). آزمایش . و با لفظ گرفتن و کردن مستعمل است . (غیاث اللغات ) : برو ز تجربه ٔ روزگار بهره بگیرکه بهر دفع حوادث ترا بکار آید.(منسوب به رودکی از کتاب احوال و اشعار رودک...
-
تجربه
لغتنامه دهخدا
تجربه . [ ت َ رِ ب َ ] (مص )آزمودن . (فرهنگ نظام ). تجربة. رجوع به تجربة شود.
-
تجربة
لغتنامه دهخدا
تجربة. [ ت َ رِ ب َ ](ع مص ) آزمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).تجریب . آگاهی یافتن و آزمودن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تجربت و تجربه شود.
-
تجربة
دیکشنری عربی به فارسی
سنجش , ازمايش , امتحان , عيارگري , طعم و مزه چشي , مزمزه , کوشش , سعي , سنجيدن , عيار گرفتن , محک زدن , کوشش کردن , چشيدن , بازجويي کردن , تحقيق کردن , اروين , ورزيدگي , کارازمودگي , تجربه , تجربه کردن , کشيدن , تحمل کردن , تمرين دادن
-
تجربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تجرِبَة، جمع: تَجارِب] tajro(e)be ۱. آگاهی یا مهارتی که فرد در طول زندگی بهدست میآورد.۲. (اسم مصدر) آزمودن.۳. (اسم مصدر) آزمایش.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] معاینۀ پزشکی.
-
تجربه
دیکشنری فارسی به عربی
تجربة
-
تجربه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: taǰroba طاری: taǰroba طامه ای: taǰroba طرقی: taǰroba کشه ای: taǰroba نطنزی: taǰroba
-
تجربه
واژهنامه آزاد
آروین.
-
گر
لغتنامه دهخدا
گر. [ گ َ ] (اِ) این کلمه اوستایی و بمعنی کوه است و در یسنا 1 فقره ٔ 14 و یسنا 2 فقره ٔ 14 و یسنا 3 فقره ٔ 16 و غیره آمده . در دو سیروزه ٔ کوچک و بزرگ در فقره ٔ 28 زمین ایزد نیک کنش و کوه اوشیدرن و همه ٔ کوههای رفاهیت راستی بخشنده و فر کیانی مزدا آفر...