کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تجر
/tajar/
معنی
کاخ یا خانۀ زمستانی که بخاری داشته باشد: ◻︎ میان این تجر و گنبد فلک فرق است / که هست این به ثبات آن ندارد آرامش (نزاری: لغتنامه: تجر).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجر
فرهنگ فارسی معین
(تَ جَ) (اِ.) کاخ زمستانی .
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر. [ ] (اِخ ) بیست و سیمین خان خیوه از جانب نادرشاه افشار در 1145. (طبقات سلاطین اسلام ص 250).
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر. [ ت َ ج َ ] (اِ) خانه ٔ زمستانی را گویند که در آن تنور و بخاری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ زمستانی که بخاری و تنور داشته باشدو تابخانه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اطاق زمستانی . (فرهنگ نظام ).... لیکن در قاموس تژر...
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) تچر. تچره . تزر. طزر: قصر کوچک داریوش [ تخت جمشید ] که در ضلع شمالی صحن بپا شده بنابر کتیبه های بالای دو جرز رواق به تچر موسوم است .لفظ تچر، تجر، یا طزر پارسی جدید، اصلاً بمعنی قصر زمستانی است فی الحقیقه در میان تمام ابنیه ٔ ص...
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارومه بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد است که در بیست و یک هزارگزی جنوب خاوری طرقبه و هیجده هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی مشهد به نیشابور واقع است . کوهستانی و معتدل است و 336 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آنجا بنشن...
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) یکی از گردنه های عمده ٔ راه بین بندر گز و استرآباد. رجوع به سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 79 شود.
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر. [ ت َ ج َ ] (ع اِ) ج ِ تاجر. رجوع به تاجر شود.
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر. [ ت ُ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ تاجر. رجوع به تاجر شود.
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر.[ ت َ ] (ع مص ) بازرگانی کردن . (زوزنی ) (ترجمان عادل بن علی ) (آنندراج ). بازرگانی نمودن . (منتهی الارب ).
-
تجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تژر› [قدیمی] tajar کاخ یا خانۀ زمستانی که بخاری داشته باشد: ◻︎ میان این تجر و گنبد فلک فرق است / که هست این به ثبات آن ندارد آرامش (نزاری: لغتنامه: تجر).
-
تجر
واژهنامه آزاد
یک نوع سنگ در زبان کردی
-
واژههای مشابه
-
رباط تجر
لغتنامه دهخدا
رباط تجر. [ رُ طِ ت َ ج َ ] (اِخ ) نام گردنه ای واقع در میان گرگان و شاهرود. رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 111 شود.
-
جستوجو در متن
-
تچر
لغتنامه دهخدا
تچر. [ ت َ چ َ ] (اِخ ) تجر. تچره . نام یکی از قصور استخر فارس . رجوع به تجر شود.