کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تجدد
/tajaddod/
معنی
۱. به نویی و تازگی گراییدن؛ نو شدن.
۲. [قدیمی] تغییر شکل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نوگرایی، نوآوری، نوپرستی
۲. روشنفکری
۳. تازه شدن، نو شدن
برابر فارسی
نومنش
دیکشنری
modernity
-
جستوجوی دقیق
-
تجدد
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوگرایی، نوآوری، نوپرستی ۲. روشنفکری ۳. تازه شدن، نو شدن
-
تجدد
فرهنگ واژههای سره
نومنش
-
تجدد
فرهنگ فارسی معین
(تَ جَ دُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - نو شدن ، تازه شدن . 2 - گرایش به نو شدن و نوخواهی .
-
تجدد
لغتنامه دهخدا
تجدد. [ ت َ ج َدْ دُ ] (ع مص ) نو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (آنندراج ). نو گردیدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شیر بشدن از پستان . (تاج المصادر بیهقی ). خشک گردیدن شیر پستان . (از اقرب الموارد) (از ...
-
تجدد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajaddod ۱. به نویی و تازگی گراییدن؛ نو شدن.۲. [قدیمی] تغییر شکل.
-
جستوجو در متن
-
Renaissance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنسانس، دوره تجدد ادبی و فرهنگی
-
مدرنیته
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوگرایی، تجدد ≠ کهنهگرایی ۲. سنتگریزی ≠ سنتگرایی
-
ارتجاع
واژگان مترادف و متضاد
تحجر، کهنهگرایی، محافظهکاری، نوستیزی، واپسگرایی ≠ تجدد، نوگرایی
-
امل
فرهنگ فارسی معین
(اُ مُّ) [ ع . ] (ص .) کهنه پرست ، کسی که با تمدن و تجدد سازگار نباشد.
-
modernism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدرنیسم، نوگرایی، اصول امروزی، اصول تجدد، نوین گرایی
-
تحجر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارتجاع، جمود ۲. تاریکاندیشی ≠ تجدد، روشنفکری ۳. سختشدن، سنگ شدن، سفت شدن
-
ارتجاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ertejā' ۱. بازگشتن به حال اول؛ برگشتن.۲. [مجاز] ضدیت و مخالفت با تجدد جامعه و تمایل به اوضاع قدیمی.
-
هیوه
لغتنامه دهخدا
هیوه . [ هی وَ / وِ ] (اِ) متجدد شدن و تجدد یافتن . || متبدل و متغیر گردیدن . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
درباس مکی
لغتنامه دهخدا
درباس مکی . [ دِ س ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) یکی از قُرّاء و او را قرائتی است . (از الفهرست ابن الندیم چ تجدد ص 33).