کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تجارتخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تجارتخانه
معنی
( ~. نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) جایی که در آن به کارهای بازرگانی بپردازند و درآمد حاصل کنند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تجارتخانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) جایی که در آن به کارهای بازرگانی بپردازند و درآمد حاصل کنند.
-
تجارتخانه
لغتنامه دهخدا
تجارتخانه . [ ت ِ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائیکه در آن عهد داد و ستد متمرکز میگردد. مکانی که بازرگانی در آن صورت میگیرد.
-
تجارتخانه
دیکشنری فارسی به عربی
شرکة
-
واژههای مشابه
-
دکان و تجارتخانه
فرهنگ گنجواژه
محل تجارت.
-
جستوجو در متن
-
کانتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] kāntur دایرۀ حسابداری در تجارتخانه، کارخانه، یا شرکت دیگر.
-
سوداکده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] so[w]dākade سوداجای؛ سوداخانه؛ تجارتخانه؛ جای سوداگری؛ محل دادوستد.
-
firms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شرکت ها، شرکت، کارخانه، تجارتخانه، موسسه بازرگانی، محکم کردن، استوار کردن، ضخیم کردن
-
حجره
واژگان مترادف و متضاد
۱. دکان، دکه، غرفه، مغازه، تجارتخانه ۲. کلبه، اتاق، خانه ۳. اتاق طلبه ۴. دکان تاجر
-
ثبات
لغتنامه دهخدا
ثبات . [ ث َب ْ با ] (ع ص ،اِ) آنکه در دوائر و ادارات دولتی و شرکتها و تجارتخانه ها نامه های رسیده را در دفاتر مخصوص ثبت کنند.
-
شرکة
دیکشنری عربی به فارسی
شرکت , تجارتخانه , کارخانه , موسسه بازرگاني , استوار , محکم , ثابت , پابرجا , راسخ , سفت کردن , استوار کردن
-
غلامانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qolāmāne ۱. پولی که خریدار به شاگرد تجارتخانه بهعنوان انعام بدهد.۲. (قید، صفت) [قدیمی] مانند غلامان؛ بهسان غلامان.
-
firm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شرکت، کارخانه، تجارتخانه، موسسه بازرگانی، محکم کردن، استوار کردن، ضخیم کردن، سفت، محکم، استوار، سخت، راسخ، ثابت، مستحکم، پایدار، متین، پا بر جا، پرصلابت
-
قلعه رباح
لغتنامه دهخدا
قلعه رباح . [ ق َ ع َ رَ ] (اِخ ) از شهرهای بزرگ اقلیم ولجه اندلس است و دارای بارویی است از سنگ وبازارها و حمامها و تجارتخانه ها دارد. (معجم البلدان ). و رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 77 و نخبةالدهر دمشقی ص 243 و اسپانی و اسپانیا در همین لغت نامه شود.