کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تثنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تثنی
/tasanni/
معنی
۱. دوتا شدن؛ خمیدن.
۲. خموراست شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تثنی
فرهنگ فارسی معین
(تَ ثَ نِّ) [ ع . ] (مص ل .) خمیدن ، دوتا شدن .
-
تثنی
لغتنامه دهخدا
تثنی . [ ت َ ث َن ْ نی ] (ع مص ) دوتاه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوتا شدن . (زوزنی ) (ناظم الاطباء). بدو درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || گردیده شدن . (شرح قاموس ). بازگردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنند...
-
تثنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasanni ۱. دوتا شدن؛ خمیدن.۲. خموراست شدن.
-
واژههای همآوا
-
تسنی
لغتنامه دهخدا
تسنی . [ ت َ س َن ْ نی ] (ع مص ) بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). از حال بگشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برگردیدن و متغیر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصل آن تسنن و یکی از نونها به یاء بدل شده است . مثل تغضی از تغضض . (م...
-
تصنی
لغتنامه دهخدا
تصنی . [ ت َ ص َن ْ نی ] (ع مص ) نشستن نزدیکی دیگ بحرص که گوشت را کفانیده کباب سازد و بریانی کند بحدی که خاکستر بدو رسد. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
تغضن
لغتنامه دهخدا
تغضن . [ ت َ غ َض ْ ض ُ ] (ع مص ) آژنگ روی شدن و ترنجیده پوست گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشنج و تثنی : تغضنت الدرع علی لابسها. (اقرب الموارد).
-
متثنی
لغتنامه دهخدا
متثنی . [ م ُ ت َ ث َن ْ نی ] (ع ص ) دراز بی عرض . (منتهی الارب ) (آنندراج ).دراز بی پهنا. (ناظم الاطباء). || آن که دوتاه شده بازگردد و خرامد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) کسی که راه می رود با بدن خمیده . (ناظم الاطباء). || دوتا شده و دولا شده و مضاع...
-
دوتا شدن
لغتنامه دهخدا
دوتا شدن . [ دُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کج و خم شدن . دوتا شدن . (ناظم الاطباء). دولاشدن . منحنی شدن . خمیدن . دوتاه شدن . دوته شدن . دوتو گشتن . (یادداشت مؤلف ). انعطاف . (دهار) (منتهی الارب ). انعساف . عوج . تعوج . تکثم . ملخ . (منتهی الارب ): انعطاط؛...
-
ذلفاء
لغتنامه دهخدا
ذلفاء. [ ذَ ] (اِخ ) بنت الابیض زوجة و معشوقه ٔنجدة ابن الاسود پسر عم خود. وی کنیزکی از اهل مدینه معاصر خلفای اموی است ، او را در ابتداء سعیدبن عبدالملک بخرید و سپس ببرادر او سلیمان بن عبدالملک رسید واو عشقی بیش از حدّ به وی می ورزید و او را در عشق ذ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی طاهر الاسفراینی مکنی به ابوحامد. امام اصحاب حدیث به بغداد. و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده و گوید: و هو صدر فقهاء البغداد. و انه بلغ من الفقه و التدریس مبلغاً تشیر الیه الأنامل و تثنی علیه الخناصر... و من هو من افراد هذ...
-
دو
لغتنامه دهخدا
دو. [ دُ ] (عدد، ص ، اِ) عدد معروف که ترجمه ٔ اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. (آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه . یک با یک . اثنان . اثنتان . اثنین . اثنتین . ثنتان . ثنتین . ضعف یک . نماینده ٔ آن در ارقام هندسیه «2» و در حساب جُمَّل «ب » ...