کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تتق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تتق
/totoq/
معنی
خیمه، سراپرده، یا چادر بزرگ: ◻︎ وآن تتقهای گوهرآموده / چرمهای دباغتآلوده (نظامی۴: ۶۸۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تتق
فرهنگ فارسی معین
(تُ تُ) (اِ.) چادر، پردة بزرگ .
-
تتق
لغتنامه دهخدا
تتق . [ت ُ ت ُ ] (اِ) تقتق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 249). ططق بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چادر و پرده ٔ بزرگ . (برهان ) (ناظم الاطباء). سراپرده . (غیاث اللغات ). پرده . (شرفنامه ٔ منیری ) (اوبهی ) (دهار). صاحب کشف نوشته که این لفظ عربی نی...
-
تتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] totoq خیمه، سراپرده، یا چادر بزرگ: ◻︎ وآن تتقهای گوهرآموده / چرمهای دباغتآلوده (نظامی۴: ۶۸۵).
-
واژههای مشابه
-
تَتَق
فرهنگ گنجواژه
صدای ضربه(طهرانی)
-
تتق تتق
فرهنگ گنجواژه
دوبار صدای ضعیف.
-
تتق سپهرگون
لغتنامه دهخدا
تتق سپهرگون . [ ت ُ ت ُ ق ِ س ِ پ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چادر و پرده ٔ کبود است . (برهان ) (آنندراج ). پرده ٔ کبود. (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). || پیاله ٔ کبودی را نیز گویند که ازمینا سازند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) ...
-
تتق کشیدن
لغتنامه دهخدا
تتق کشیدن . [ ت ُ ت ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) پرده کشیدن . (ناظم الاطباء) : ظلمت به پیش چشمه ٔ حیوان تتق کشیدرفتیم و ذوق چشمه ٔ حیوان گذاشتیم . وحشی .رجوع به تتق و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تتق نیلی
لغتنامه دهخدا
تتق نیلی . [ ت ُ ت ُ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ). آسمان . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). || ابر سیاه . (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تتق و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تتق باف
لغتنامه دهخدا
تتق باف . [ ت ُ ت ُ ] (نف مرکب ) تتق بافنده . که پرده بافد : خرد کاری بین که در مشرق تتق بافان شب دق مصری را نورد ذیل اکسون کرده اند. مجیر بیلقانی .رجوع به تتق و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تتق بند
لغتنامه دهخدا
تتق بند. [ ت ُ ت ُ ب َ] (نف مرکب ) که تتق بندد. که پرده کشد : گهربخشنده ٔ ابر تتق بنددرافشاننده ٔ صبح شکرخند. خواجو.گاه نقش آرای آرایش به انگیز خیال گاه در حجله تتق بند عروسان بوده ام . نظام قاری (دیوان ص 97).رجوع به تتق و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تتق تق
فرهنگ گنجواژه
صدای ضربه.
-
واژههای همآوا
-
ططق
لغتنامه دهخدا
ططق . [ طُ طُ ] (اِ) تتق . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رجوع به تتق شود.
-
تتغ
لغتنامه دهخدا
تتغ. [ ت ُ ت ُ ] (اِ)تتق . پرده که پارچه ٔ حایل باشد و با لفظ کشیدن و بستن استعمال میشود. (فرهنگ نظام ). رجوع به تتق شود.