کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تتبع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تتبع کردن
لغتنامه دهخدا
تتبع کردن . [ ت َ ت َب ْ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهش . پی جویی . طلب کردن . تفحص کردن : و گفت تتبع میکن تا این کیست که میگویند پیغمبر خواهد بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 97). روی بحضرت نهاد و جانیان را تتبع کرد و بعضی را بدست آورد و مثله کرد. (ترجم...
-
واژههای مشابه
-
تَتَّبِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
که پیروی کنی
-
لَا تَتَّبِعْ
فرهنگ واژگان قرآن
پيروي نكن
-
لَا تَتَّبِعِ
فرهنگ واژگان قرآن
پیروی نکن ( حرف عین به دلیل تقارن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد حرکت گرفته است)
-
اهل تتبع
دیکشنری فارسی به عربی
عالم
-
جستوجو در متن
-
تعمق کردن
واژگان مترادف و متضاد
ژرفاندیشی کردن، غور کردن، ژرفنگری کردن، ژرف اندیشیدن، تتبع کردن، تامل کردن
-
تحقیق کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پژوهش کردن، پژوهیدن، تتبع کردن، تفحص کردن، کندوکاو کردن ۲. بررسی کردن، مطالعه کردن
-
تعقب
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ قُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تتبع کردن . 2 - مؤاخذه کردن .
-
حذو
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - برابر کردن . 2 - پیروی ، تتبع کردن (شاعر یا نویسنده ای را).
-
بحث
دیکشنری عربی به فارسی
پيدا کردن , يافتن , جستن , تشخيص دادن , کشف کردن , چيز يافته , مکشوف , يابش , پژوهش , جستجو , تجسس , تحقيق , تتبع , کاوش , پژوهيدن , پژوهش کردن , جستجو کردن
-
researches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحقیقات، پژوهش، تحقیق، کاوش، تفحص، تتبع، تجسس، جستجو، پژوهش کردن، پژوهیدن
-
تانق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'annoq ۱. تتبع کردن.۲. در کار خود ریزهکاری کردن.۳. گفتار و کردار خود را محکم و متقن انجام دادن.۴. از روی حکمت کاری کردن.
-
پیروی کردن
لغتنامه دهخدا
پیروی کردن . [ پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ ] (مص مرکب ) متابعت کردن . اقتدار کردن . اقتفا کردن . اقتراء. اقتیاف . تمصر. تقیل .ائتمام ؛ بدنبال چیزی پیوستن . اتباع . متابعت . احتذاء. تتبع. تقلید. تباعة. اثف . تأسی کردن . تسنن . تشیع.تعاقب . استقراء. تق...