کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تب نوبه مالاریا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تب بردن
لغتنامه دهخدا
تب بردن . [ ت َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج ). رجوع به تب بر شود.
-
تب برفکی
لغتنامه دهخدا
تب برفکی . [ ت َ ب ِ ب َ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی تب در گوسفند که دانه ٔ سپیدی بر لبهای حیوان پیدا آید. تب قلاعی . حمی قلاعی .
-
تب بریدن
لغتنامه دهخدا
تب بریدن . [ ت َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن تب . قطع شدن تب : نی کلکش به نیشکر ماندکز پی تب بریدن بشر است .خاقانی .
-
تب بستن
لغتنامه دهخدا
تب بستن . [ ت َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ازاله ٔ تب کردن به حیله و افسون بدون استعمال ادویه : تا خون نگشادم از رگ جان تبهای نیاز من نبستی . خاقانی .تب به تاب رشته می بندند هردم لیک اوهر شبی بندد به تاب رشته تب بر خویشتن .سلمان (از بهار عجم ).
-
تب بندی
لغتنامه دهخدا
تب بندی . [ ت َ ب ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تبی که هر روز بیاید و مفارقت نکند. (بهار عجم ) (آنندراج ). تبی که هر روز می آید و از اثر فساد شش است . (فرهنگ نظام ). تب لازم . حمای دائم . حمای متصل . تب دق : گرچه در قید تو باشد ایمن از دشمن مباش می...
-
تب چهارم
لغتنامه دهخدا
تب چهارم . [ ت َ ب ِ چ َ / چ ِ رُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب ربع. حمی ربع. حمی الربع: ارباع ؛ تب چهارم آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) : قرقیهان ... تب چهارم ببرد. (الابنیة عن حقایق الادویة). و در حدود کیکانان پیش شیر شد و تب چهارم میداشت و عادت چنان د...
-
تب خمس
لغتنامه دهخدا
تب خمس . [ ت َ ب ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمی خمس : و بترین تب ها که با این تب [سل ] آمیخته گردد تب خمس است ، پس ربع، پس شطرالغب ، پس نایبه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به حمّی خمس و تب و ترکیبهای آن شود.
-
تب دائم
لغتنامه دهخدا
تب دائم . [ ت َ ب ِءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمّای دائم . تب بندی . تب لازم . تب دق . رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تب داشتن
لغتنامه دهخدا
تب داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) مبتلا به تب بودن . گرفتار تب بودن : شاد کی باشد در این زندان تاری هوشمند؟یاد چون آید سرود آنرا که تن داردش تب ؟ ناصرخسرو.رجوع به تب و ترکیبهای آن شود.
-
تب دق
لغتنامه دهخدا
تب دق . [ ت َ ب ِ دِق ق / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تب استخوانی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 88). اقطیقوس . انطیقوس . تب لازم . تب دائم . تب بندی : پروار گرفت روز و بر شب تبهای دق از نهان برافکند . خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 498).رجوع به تب و دیگر تر...
-
تب دیوانه
لغتنامه دهخدا
تب دیوانه . [ ت َ ب ِ دی ن َ / ن ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب نامنظم . تب بی دور. رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن و مخصوصاً تب مالت شود.
-
تب راجعه
لغتنامه دهخدا
تب راجعه . [ ت َ ب ِ ج ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب رجع. حمای راجعه . حمای کرار. حمای رجعی . از امراض عفونی و مسری و اِپیدمیک . انگل این مرض «اسپیروکت دُبرمیر» است که بر اثر نیش ساس یا شپش وارد ارگانیسم انسان میگردد و بهمین جهت است که این...
-
تب ربع
لغتنامه دهخدا
تب ربع. [ ت َ ب ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) رِبْع. تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب ). تب چهارم . حمی الرابع : و بترین تبها که با این تب [سل ] آمیخته گردد تب خمس است ، پس ربع، پس شطرالغب ، پس نایبه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).تا بیدرنگ مش...
-
تب رجع
لغتنامه دهخدا
تب رجع. [ ت َ ب ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب راجعه . حمی الراجعه . حمای رجعی . حمای کرار. رجوع به تب راجعه شود.
-
تب رجعی
لغتنامه دهخدا
تب رجعی . [ ت َ ب ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تب رجع و تب راجعه شود.