کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تب محرقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تب ربع
لغتنامه دهخدا
تب ربع. [ ت َ ب ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) رِبْع. تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب ). تب چهارم . حمی الرابع : و بترین تبها که با این تب [سل ] آمیخته گردد تب خمس است ، پس ربع، پس شطرالغب ، پس نایبه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).تا بیدرنگ مش...
-
تب رجع
لغتنامه دهخدا
تب رجع. [ ت َ ب ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب راجعه . حمی الراجعه . حمای رجعی . حمای کرار. رجوع به تب راجعه شود.
-
تب رجعی
لغتنامه دهخدا
تب رجعی . [ ت َ ب ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تب رجع و تب راجعه شود.
-
تب ریختن
لغتنامه دهخدا
تب ریختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پایان یافتن تب . قطع شدن تب . دور شدن تب : اگر گرد رهشان شود بیشه گردتب از پیکر شیر ریزد چو گرد.ظهوری (از آنندراج ).
-
تب زرد
لغتنامه دهخدا
تب زرد. [ ت َ ب ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی بیماری توأم با تب که در معده و امعا تولید عفونت میکند و بر اثر گزیدگی یک نوع پشه در انسان حادث میشود وپوست بیمار را زرد کند. این بیماری را «ومیتو نگرو» یا «تیفوس آمریکا» هم مینامند. رجوع به تب شود.
-
تب ستان
لغتنامه دهخدا
تب ستان . [ ت َ س ِ ] (نف مرکب ) تب ستاننده . گیرنده ٔ تب . دافع تب : از بهر تب بریدن خود دست آز رااز نیستان هیچکسی تب ستان مخواه .خاقانی .
-
تب سخت
لغتنامه دهخدا
تب سخت . [ ت َ ب ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تبی شدید که درجه ٔ حرارت بیمار به حد نهایی بالا رود. رجوع به تب شود.
-
تب سرد
لغتنامه دهخدا
تب سرد. [ ت َ ب ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نافض . تب لرزه . (بحر الجواهر). تبی که از بسیار لرزه ٔ آن تبدار نتواند خویشتن را از لرزه نگاه دارد. (قانون کتاب چهارم حمیات )[ : سکیینج ] نافض را که بپارسی تب سرد یا لرزه گویند زایل کند. (ذخیره ٔ خوارزم...
-
تب سل
لغتنامه دهخدا
تب سل . [ ت َ ب ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )تب لازم . تب دق . تب استخوانی . رجوع به سل و تب و دیگر ترکیب های این دو شود.
-
تب سوخته
لغتنامه دهخدا
تب سوخته . [ ت َ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تبی که از احتراق اخلاط عارض شود و آن البته موجب هذیان و اختلال حواس باشد. (آنندراج ) : در ختم دعا گوش مسیحا چو طبیب است سنجر ز تب سوخته چند این همه هذیان ؟سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
تب سودا
لغتنامه دهخدا
تب سودا. [ ت َ ب ِ س َ / سُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تبی که از ماده ٔ سودا باشد : بدرد من چرا نادردمندی مبتلا گرددنیمخواهم تب سودا نصیب دشمنم گردد.میرمحمد افضل (از آنندراج ).
-
تب سوزان
لغتنامه دهخدا
تب سوزان . [ ت َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تبی شدید که حرارت بدن بیمار بحد نهایی صعود کند. تبی سخت : امیر را تب گرفت ، تب سوزان و سرسامی افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517).
-
تب شطرالغب
لغتنامه دهخدا
تب شطرالغب . [ ت َ ب ِ ش َ رُل ْ غ ِب ب ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شطرالغب . رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های آن دو و رجوع به شطرالغب و چهارمقاله ٔ نظامی عروضی چ معین ص 107 ذیل شماره ٔ 13 شود.
-
تب شکستن
لغتنامه دهخدا
تب شکستن . [ ت َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) عبارت از دور کردن تب بود. (بهار عجم ) (آنندراج ). قطع کردن تب . بریدن تب . پایان دادن بیماری تب : تا تب خورشید تابان بشکنی پرهیز دارمیکنی از صبحدم در کاسه ٔ گردون حلیب .میرمحمد افضل ثابت (از بهار عجم ) (از آن...
-
تب صالب
لغتنامه دهخدا
تب صالب . [ ت َ ب ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )حمی صالب . تب گرم ، یعنی در وی لرزه و سرما نباشد. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.