کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تب لرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تب عفونی
لغتنامه دهخدا
تب عفونی .[ ت َ ب ِ ع ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمی العفن . آن است که اخلاط بسبب عفونتی که در آن پدید آید سخونت یابد آنگاه این سخونت به روح و جرم قلب سپس بدیگر اعضاءکشد. (بحر الجواهر). فراوان ترین انواع تب ها، تب های امراض عفونی است که بواسطه ٔ تأ...
-
تب غب
لغتنامه دهخدا
تب غب . [ ت َ ب ِ غ ِب ْب ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمی الغب . و آن تب صفراوی است که ماده ٔ آن در خارج عروق مانند فرج اعضاء و معده و کبد، تعفن ایجاد کند. (از بحر الجواهر). حمای غب . تب سه یک . رجوع به غب و تب و حمی و دیگر ترکیبهای آن دو و تب سه یک ش...
-
تب غش
لغتنامه دهخدا
تب غش . [ ت َ ب ِ غ َش ْ ش ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الحمی الغشیة. و آن تبی است که هنگام شروع آن غش آید. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تب قلاعی
لغتنامه دهخدا
تب قلاعی . [ ت َ ب ِ ق ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب برفکی . رجوع به تب برفکی و تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تب کردن
لغتنامه دهخدا
تب کردن .[ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتار تب شدن : مریضی که در عشق تب میکندعلاجش دو عناب لب میکند. رفیقای نائینی (از آنندراج ).رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تب کشیدن
لغتنامه دهخدا
تب کشیدن . [ ت َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل تب کردن . گرفتار تب بودن : گویند لب ترا چه افتاداین عذر نهم که تب کشیدم . خاقانی .سوز دل تا کی نگه دارم بلب خواهم کشیددود از جانم برآمد چند تب خواهم کشید؟ امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به تب و دیگر ترکیب ...
-
تب کلا
لغتنامه دهخدا
تب کلا. [ ت َ ک َ ] (اِخ ) از دیه های کلارستاق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 108 و ترجمه ٔ آن ص 164 شود.
-
تب گرفتن
لغتنامه دهخدا
تب گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تب کردن . گرفتار تب شدن : شنیدمت که نظر میکنی بحال ضعیفان تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت . سعدی .چو گیرد گاه مرگ اعداش را تب بهم پیوندد آنهم نامرتب . کلیم (از آنندراج ).رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تب گرم
لغتنامه دهخدا
تب گرم . [ ت َ ب ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمای صالب . تب گرم یعنی در وی لرزه و سرما نباشد . (بحر الجواهر). مقابل تب سرد:صَلب تب گرم شدن . (تاج المصادر بیهقی ) : روز پنجم به تب گرم و خوی سرد فتادشب هفتم خبر از حال دگر بازدهید. خاقانی .سرد است ز...
-
تب لازم
لغتنامه دهخدا
تب لازم . [ ت َ ب ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمای لازم . تب بندی . تب دائم . تب یک بندی . || گاه از آن سل اراده کنند. رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود.
-
تب مالاریا
لغتنامه دهخدا
تب مالاریا. [ ت َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تب آجامی . تب باتلاقی . پالودیسم . تبی که بر اثر گزش پشه ٔ آنوفل عارض گردد. باکتری این بیماری بوسیله ٔ «الفونس لاوران » باکتری شناس و طبیب نظامی فرانسه کشف شد و در سال 1907 م . بجهت خدمتی که بعالم بشری...
-
تب مالت
لغتنامه دهخدا
تب مالت . [ ت َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از انواع بیماری های عفونی است که بوسیله ٔ شیر بز بیمار، به انسان سرایت میکندو در سواحل مدیترانه (بحرالروم ) شیوع دارد که آن را«تب مدیترانه ای » و «ملیتوکوکسی » و «تب مواج » نیز گویند. و علامت مشخص کننده ...
-
تب متبادله
لغتنامه دهخدا
تب متبادله . [ ت َ ب ِ م ُت َ دِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمی متبادله . آن است که یک تب به آخر رسیده تب دیگر ظاهر شود. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تب متداخله
لغتنامه دهخدا
تب متداخله . [ ت َ ب ِ م ُ ت َ خ ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) حمی متداخله ؛ آن است که تب اول آخر نشده باشد که دیگری پیدا شود. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تب محرقه
لغتنامه دهخدا
تب محرقه . [ ت َ ب ِ م ُ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان تب صفراویست لیکن ماده ٔ آن درداخل عروق نزدیک قلب و کبد عفونت یابد و از خواص آن هذیان و خون آمدن از دماغ است . (از بحر الجواهر).