کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لشکرستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] laškarestān, laškarsetān لشکرگاه؛ جای انبوهی لشکر: ◻︎ ز بانگ تبیره به بربرستان / تو گفتی زمین گشت لشکرستان (فردوسی: ۲/۷۱).
-
tympanic cavity
حفرۀ گوش میانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] فضای خالی میان گوش بیرونی و درونی متـ . حفرۀ صُماخ، صُماخ تبیره tympanum گوش میانی middle ear
-
tympanometry
صُماخسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] روشی که در آن عملکرد پردۀ گوش و گوش میانی ازلحاظ میزان عبور صدا یا مقاومت در برابر آن سنجیده میشود متـ . تبیرهسنجی
-
تپره زن
لغتنامه دهخدا
تپره زن . [ ت َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) طبل زن . (ناظم الاطباء). رجوع به تبیره زن شود.
-
طبالی
لغتنامه دهخدا
طبالی . [ طَب ْ با ] (حامص ) شغل طبال . طبالة تبیره زنی . دُهل زنی .- امثال :طَبّالی بِه ْ که بَطّالی .
-
زخمه سازی
لغتنامه دهخدا
زخمه سازی . [ زَ م َ / م ِ ] (مص مرکب ) نواختن . رجوع به زخمه ساختن و زخمه زدن شود : تبیره زنان طبل بازی کنندببانگ دهل زخمه سازی کنند.نظامی .
-
لشکرستان
لغتنامه دهخدا
لشکرستان . [ ل َ ک َ س ِ ] (اِ مرکب ) اردوی سپاه : ز بانگ تبیره به بربرستان تو گفتی زمین گشت لشکرستان .فردوسی .
-
نای دمیدن
لغتنامه دهخدا
نای دمیدن . [دَ دَ ] (مص مرکب ) نای زدن . شیپور زدن : تبیره هم آواز شد با درای چو صور قیامت دمیدند نای .نظامی .
-
دنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] danān در حال نشاط و شور و هیجان؛ راه رفتن و خرامان: ◻︎ ابر پشت پیلان تبیرهزنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی: ۴/۱۰۳).
-
لای
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ لاییدن) [قدیمی] lāy ۱. = لاییدن۲. لاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ چند باشی چون تبیره «هرزهلای» / همچو نی در پرده رو آهسته لای (تاجبها: لغتنامه: لای).
-
محمل بستن
لغتنامه دهخدا
محمل بستن . [ م َ م ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن کجاوه بر پشت شتر و جز آن : تبیره زن بزدطبل نخستین شتربانان همی بندند محمل . منوچهری .|| حرکت کردن (مسافر و کاروان و غیره ).
-
تبیر
لغتنامه دهخدا
تبیر. [ ت َ ] (اِ) تبیره . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). دهل باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145) (فرهنگ اوبهی ). دهل و کوس و نقاره و طبل را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). طبل و دهل . (فرهنگ جهان...
-
تانبور
لغتنامه دهخدا
تانبور. (اِ) بزعم «دوپنی » نویسنده ٔ فرهنگ فرانسه از کلمه ٔ «تمبور» عربی و اسپانیولی گرفته شده ولی نویسندگان فرهنگهای متأخر فرانسوی آن را از تبیر (تبیره ٔ فارسی ) دانسته اند و در فرانسه بمعنی طبل آید و آن محفظه ای است استوانه ای که دو طرف آن رابا پو...
-
بربرستان
لغتنامه دهخدا
بربرستان . [ ب َ ب َ رِ / ب َ ب َ س ِ ] (اِخ ) مملکت بربر. (ناظم الاطباء). بربرزمین : زبانگ تبیره به بربرستان تو گفتی زمین گشت لشکرستان . فردوسی .شه بربرستان بچنگ گرازگرفتار شد با چهل سرفراز. فردوسی .شه بربرستان بیاراست جنگ زمانه دگرگونه تر شد برنگ ....
-
غنوده
لغتنامه دهخدا
غنوده . [ غ ُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) در خواب شده . (برهان قاطع). خفته . رجوع به غنودن شود : همانا که برگشت پیکار ماغنوده شد آن بخت بیدار ما. فردوسی .جهان گشت ویران ز کردار اوی غنوده شد آن بخت بیدار اوی . فردوسی .خروس غنوده فروکوفت بال دهل زن بزد بر ت...