کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبیره
/tabire/
معنی
۱. (موسیقی) نوعی دهل یا طبل.
۲. [مجاز] صدای تبیره: ◻︎ تبیره برآمد ز درگاه شاه / رده برکشیدند بر بارگاه (فردوسی: ۳/۱۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
drum
-
جستوجوی دقیق
-
tympanum
تبیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] ← حفرۀ گوش میانی
-
تبیره
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ) (اِ.) دهل ، کوس ، طبل دو سر.
-
تبیره
لغتنامه دهخدا
تبیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دهل بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 439). تبیر. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). بمعنی تبیر است که دهل و کوس و طبل و نقاره باشد. (برهان ). طبل و کوس و دهل . (غیاث اللغات )...
-
تبیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تبیر› [قدیمی] tabire ۱. (موسیقی) نوعی دهل یا طبل.۲. [مجاز] صدای تبیره: ◻︎ تبیره برآمد ز درگاه شاه / رده برکشیدند بر بارگاه (فردوسی: ۳/۱۸).
-
واژههای مشابه
-
تبیرهسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] ← صُماخسنجی
-
تبیره زن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص فا.) نوازندة تبیره .
-
تبیره زدن
لغتنامه دهخدا
تبیره زدن . [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) طبل زدن . نواختن کوس و دهل و جز آن : پذیره شدن را تبیره زدندسپاه و سپهبد پذیره شدند. فردوسی .تبیره زدندی همی چند جای جهان را نه سر بود پیدانه پای . فردوسی .رجوع به تبیر و تبیره و دیگر ترکیبهای آندو در همین...
-
تبیره زن
لغتنامه دهخدا
تبیره زن . [ ت َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) طبال و طبل زن . (ناظم الاطباء) : رعد تبیره زن است برق کمندافکن است وقت طرب کردن است ، می خور کت نوش باد. منوچهری .تبیره زن بزد طبل نخستین شتربانان همی بندند محمل . منوچهری .تبیره زن از خارش چرم خام لبیشه درافک...
-
تبیره زنان
لغتنامه دهخدا
تبیره زنان . [ ت َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال طبل زدن . در حال نواختن تبیره : تبیره زنان پیش بردند پیل برآمد یکی گرد چون کوه نیل . فردوسی .تبیره زنان از دو پرده سرای برفتند با پیل و با کرنای . فردوسی .تبیره زنان لشکر آراسته بدشت آمد و گر...
-
تبیره زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] tabirezan کسی که تبیره میزند.
-
واژههای همآوا
-
طبیره
لغتنامه دهخدا
طبیره . [ طَ رَ ] (اِخ ) شهری است از بلاد اندلس و جمعی از فضلا از آن شهر برخاسته اند. (معجم البلدان ج 5 ص 29). رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 58، 86، 300 و نفح الطیب ج 1 ص 141 و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جستوجو در متن
-
tabors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تابلوها، تنبور، دمبک، تبیره، طبله، طبل، تبیره زدن، تنبور زدن