کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبکوب
لغتنامه دهخدا
تبکوب . [ ت َ] (اِ) ریچالی است که ازگوز مغز، و سیر و ماست کنند، ترش باشد : بسنده نکردم به تبکوب خویش بر آن شدم کز منش سیر بیش . خجسته ٔ سرخسی .(لغت فرس اسدی چ اقبال ص 25).
-
جستوجو در متن
-
بسنده کردن
لغتنامه دهخدا
بسنده کردن . [ ب َ س َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راضی و خشنودشدن . (ناظم الاطباء: بسنده ). خرسند بودن : من بمدح و دعا زدستم چنگ گر بسنده کنی بمدح و دعا. فرخی . || قناعت کردن . اکتفا کردن : بهرام گفت این تاج میان دو شیر گرسنه بنهید اگر او بیاید و این تاج...
-
خجسته ٔ سرخسی
لغتنامه دهخدا
خجسته ٔ سرخسی . [ خ ُ ج َ ت َ ی ِ س َ رَ ] (اِخ ) وی یکی از شاعران قرن چهارم و دوره ٔ سامانیان بوده زیرا که اشعار وی در فرهنگ اسدی آمده است و در تذکره ها نامی ازو نیست . (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1147). اینک ابیات او منقول از فرهنگ ...
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (ص ، ق ) زیادتی و افزونی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زیادت . زیاده . بَس . بسیار. افزون . فزون . علاوه .مقابل کم . وَس . کثیر. (یادداشت مؤلف ) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون . رودکی .پس بیش مشنوان سخن باطل کسی کز شارس...