کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبوک
/tabuk/
معنی
نوعی طبق چوبی: ◻︎ من فراموش نکردستم و نخواهم کرد / آن تبوک جو و آن تاوۀ اشنان تو را (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۱۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبوک
لغتنامه دهخدا
تبوک . [ ت َ ] (اِ) طبقی باشد بر مثال دف . بقالان مأکولها در آنجا کنند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 259) . بمعنی اخیر تبوراک (تبنگ ) است . (فرهنگ جهانگیری ). طبق پهن حلوائیان . (فرهنگ رشیدی ). طبقی باشد که بقالان اجناس و نانبایان نان در آن نهند. (برهان ...
-
تبوک
لغتنامه دهخدا
تبوک . [ ت َ ] (اِخ ) (غزوه ...) محمدبن جریر رحمةاﷲ علیه ایدون گویدکه پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم مردمان را آگاهی داد که به تبوک روند و توانگران را بفرمود که درویشان را یاری کنید به ستور و نفقه و هر کسی بمقدار خویش چیزی میدادند و عثمان اندرین غزو چندان ...
-
تبوک
لغتنامه دهخدا
تبوک . [ ت َ ] (اِخ ) نام قلعه ای در کنار قلزم که حضرت رسالت (ص ) از کفار گرفتند. (برهان ). حصنی است بر ساحل دریای قلزم . کذا فی عجائب البلدان . (شرفنامه ٔ منیری ). نام موضعی میان حجر و ناحیه ٔ شام که غزوه ٔ آنجا مشهور است . (غیاث اللغات ) (آنندراج )...
-
تبوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تبنگ، تبکان، تنگان› [قدیمی] tabuk نوعی طبق چوبی: ◻︎ من فراموش نکردستم و نخواهم کرد / آن تبوک جو و آن تاوۀ اشنان تو را (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۱۸).
-
واژههای مشابه
-
غزوه ٔ تبوک
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ تبوک . [ غ َزْ وَ ی ِ ت َ ] (اِخ ) یا غزوة العسرة. رجوع به تبوک و عسرة شود.
-
حره ٔ تبوک
لغتنامه دهخدا
حره ٔ تبوک . [ ح َرْ رَ ی ِ ت َ ] (اِخ ) موضعی است و غزوه ٔ تبوک بدانجا بود. (معجم البلدان ). رجوع به تبوک شود.
-
جستوجو در متن
-
Tabuk
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبوک
-
تبورک
لغتنامه دهخدا
تبورک . [ ت َ ](اِ) بمعنی تبوک است . (اوبهی ). رجوع به تبوک شود.
-
تنگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tangān طبق چوبی؛ تبوک.
-
غزوه ٔ عسرة
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ عسرة. [ غ َزْ وَ ی ِ ع ُ رَ] (اِخ ) یا غزوه ٔ تبوک . رجوع به تبوک و عسرة شود.
-
تبوکی
لغتنامه دهخدا
تبوکی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تبوک . || (اِ) نوعی از انگور. (ناظم الاطباء). قسمی از انگور طائف منسوب به تبوک .
-
اخضیر
لغتنامه دهخدا
اخضیر. [ اِ ] (اِخ ) مسجدیست میان تبوک و مدینه .
-
ذات الخطمی
لغتنامه دهخدا
ذات الخطمی . [ تُل ْ خ ِ ] (اِخ ) موضعی است بر راه تبوک و بدانجاست یکی از مساجد رسول صلوات اﷲ علیه که گاه عزیمت به تبوک در آن نماز گزارده است .