کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبنچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبنچه
لغتنامه دهخدا
تبنچه . [ ت َ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ) همان تپانچه ٔ معروف که بتازیش لطمه خوانند. (آنندراج ). رجوع به تپانچه و طپانچه و لطمه شود.
-
جستوجو در متن
-
تبنجه
لغتنامه دهخدا
تبنجه . [ ت َ ب َ ج َ / ج ِ ] (اِ) همان تبانجه است . (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی تبانجه . کذا فی شرفنامه .(لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291 ب ). تبنچه . تپنچه . تپانجه . تپانچه . طپانچه . رجوع به تپانچه و لطمه شود.
-
تبانچه
لغتنامه دهخدا
تبانچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) مبدل تپانچه است . (فرهنگ نظام ). معروف است و بتازیش لطمه خوانند. و تبنچه و توانچه و توالی (؟) مترادف اینند. (شرفنامه ٔ منیری ). سیلی . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 191). طپانچه . (ناظم الاطباء) : تبانچه خورد روی دریا ز با...