کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبن
معنی
قبول کردن , اتخاذ کردن , اقتباس کردن , تعميد دادن , نام گذاردن (هنگام تعميد) , در ميان خود پذيرفتن , به فرزندي پذيرفتن , غذا , نسل , بچه سر راهي , پرستار , دايه , غذا دادن , شير دادن , پرورش دادن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت َ ] (ع مص ) کاه دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). کاه دادن ستور را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت َ / ت ِ ] (ع اِ) کاه . (دهار) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاه خشک . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). تِبْنَة یکی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ): اقل من تبنة فی لبنة و کان نبتاً فصار ...
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت َ ب َ ] (ع مص ) زیرک شدن . (تاج المصادربیهقی ) (از اقرب الموارد). زیرک و باریک بین شدن در امور. (از قطر المحیط). زیرک و باریک بین و ریزکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به تبانه شود.
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت َ ب ِ ] (ع ص ) زیرک و باریک بین . (قطر المحیط). نعت است از تَبَن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باریک بین و ریزکار و زیرک . (ناظم الاطباء). || بازی کننده بدست خود به هر چیز. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت ُ ب َ ] (اِخ ) نصر گوید: موضعی است به یمان از مخلاف لحج و سیدحمیری درباره ٔ آن گوید:هلاّ وقفت علی الاجراع من تبن و ماوقوف کبیرالسن فی الدمن .(معجم البلدان ج 2 ص 364).
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت ُ ب ُ ] (اِ) شوره زار و زمین بی گیاه . (ناظم الاطباء). اشتینگاس این لغت را بهمین معنی و با تردید ذکر کرده و شعوری بنقل از شرفنامه آن را شوره معنی کرده است ولی در نسخه ٔخطی شرفنامه ٔ منیری کتابخانه ٔ سازمان تین بمعنی شوره آمده است . رجوع به ...
-
تبن
دیکشنری عربی به فارسی
قبول کردن , اتخاذ کردن , اقتباس کردن , تعميد دادن , نام گذاردن (هنگام تعميد) , در ميان خود پذيرفتن , به فرزندي پذيرفتن , غذا , نسل , بچه سر راهي , پرستار , دايه , غذا دادن , شير دادن , پرورش دادن
-
واژههای مشابه
-
تبن مکی
لغتنامه دهخدا
تبن مکی . [ ت ِ ن ِ م َک ْ کی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رستنی باشد که آن را به عربی اذخر گویند و بهترین آن مکی است و خلال مأمونی همان است . (برهان ). رستنی است که بتازی اذخر گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به مفردات ابن بیطار ج 1 ص 15 و لکلرک ج 1 ص 34 و...
-
رماد تبن الباقلا
لغتنامه دهخدا
رماد تبن الباقلا. [ رَ دِ ت ِ نُل ْ ق ِ ] (ع اِ مرکب ) خاکستر چوب باقلا. داروئی است . صاحب اختیارات گوید: وقتی که تربود و خاکستر آن ضماد کنند یا بمالند در حمام ، آثارجرب سیاه که در بدن باشد ببرد. (اختیارات بدیعی ).
-
واژههای همآوا
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ ] (ع اِ) گروه بسیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : ماادری ای الطبن هو؛ ای اَی ّالناس هو. (منتهی الارب ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ ] (ع مص ) طبانة. طبانیة. طبونة. زیرک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). دانا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ / طَ ب َ ] (ع مص ) فروپوشیدن آتش را تا نمیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آتش در زیر خاکستر پنهان کردن تا نمیرد. (تاج المصادر بیهقی ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ / طِ / طُ ب َ ] (ع اِ) بازیی است مر عربان را که بفارسی سدره نامند، و آن خطوطی است که بر زمین کشند. || مرداری که آنرا در دام کرکس و ددان اندازند برای صید. (منتهی الارب ) (آنندراج ).