کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبلق
لغتنامه دهخدا
تبلق . [ ت َ ب َل ْ ل ُ ] (ع مص ) روشن و ممتاز گردیدن راه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
تبلغ
لغتنامه دهخدا
تبلغ. [ ت َ ب َل ْ ل ُ ] (ع مص ) روزگار فاگذاشتن به اندک . (تاج المصادر بیهقی ). به اندک چیزی روزگار گذاشتن .(زوزنی ). اکتفا و بسنده نمودن به آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سخت شدن بیماری . (تاج ال...
-
تبلغ
لغتنامه دهخدا
تبلغ. [ ت َ ل ِ ] (ع اِ) تبلغة.(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تبلغة شود.
-
طبلق
لغتنامه دهخدا
طبلق . [ طَ ل َ ] (ع اِ) دسته ٔ کاغذ. (آنندراج ). رجوع به طبق شود.
-
جستوجو در متن
-
تبصص
لغتنامه دهخدا
تبصص . [ ت َ ب َص ْ ص ُ ] (ع مص ) درخشیدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). تبلق . (تاج العروس ) (قطر المحیط).