کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبصبص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبصبص
/tabasbos/
معنی
تملق؛ چاپلوسی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبصبص
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ صْ بُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دم جنبانیدن . 2 - (اِمص .) چاپلوسی .
-
تبصبص
لغتنامه دهخدا
تبصبص .[ ت َ ب َ ب ُ ] (ع مص ) تبصبص فلان ؛ تملق کردن وی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تبصبص سگ ؛ دم جنبانیدن آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دم جنبانیدن سگ و چاپلوسی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دم بزمین زدن و چاپل...
-
تبصبص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabasbos تملق؛ چاپلوسی.
-
واژههای همآوا
-
تبسبس
لغتنامه دهخدا
تبسبس . [ ت َ ب َ ب ُ ] (ع مص ) روان شدن آب . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
چاپلوسی
واژگان مترادف و متضاد
تبصبص، تصلف، تملق، چربزبانی، مداهنه، دملابه، کرنش، دملیسه، خایهمالی، مجیزگویی، کرنشگری،
-
تملق
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبصبص، تصلف، چاپلوسی، چربزبانی، ریاکاری، زبانبهمزدی، سالوس، مجیز، مجیزگویی، دملابه، مداهنه، موسموس ۲. چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن، مجیز گفتن، مداهنه کردن، لابه کردن
-
آشمالی
لغتنامه دهخدا
آشمالی . (حامص مرکب ) تملق .تَبصبُص . چاپلوسی . دُم لابه . خوش آمدگوئی : می کند دم لابه ها تا استخوانی میخوردعمر او در آشمالی ّ و خوش آمد میرود. شفائی .|| قلتبانی . کشخانی .
-
متبصبص
لغتنامه دهخدا
متبصبص . [ م ُ ت َ ب َ ب ِ ](ع ص ) چاپلوسی کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سگ دم جنباننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تبصبص شود.
-
دم جنباندن
لغتنامه دهخدا
دم جنباندن . [ دُ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) حرکت دادن دم . جنبانیدن سگ و خران دم خود را. (از یادداشت مؤلف ) : سگ پی لقمه چو دم جنباندعاقل آن را نه تواضع خواند. جامی .|| کنایه است از تملق و مزاج گویی ، و آن از دم جنباندن سگ مأخوذ است ، زیرا سگ در پیش صا...
-
موس موس کردن
لغتنامه دهخدا
موس موس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده . || (اصطلاح عامیانه ) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کسی مالیدن چنانکه سگ . مانند سگ دهان سودن به هرجای . (یادداشت مؤلف ). مانند سگ دنبال کسی با...
-
لابه گری
لغتنامه دهخدا
لابه گری . [ ب َ / ب ِ گ َ ] (حامص مرکب ) تملّق . تبصبص . اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن (؟) : هر چه در خانه داشت ما حضری پیشش آورد و کرد لابه گری . نظامی .پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او ...
-
لوس و لابه
لغتنامه دهخدا
لوس و لابه . [ س ُ ب َ / ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تبصبص : گر بودم سیم کار گردد چون زرگر نبود سیم لوس و لابه فزایم .سوزنی .نرم گشته به لوس و لابه ٔ من گرم گشته به آفرازه ٔ من .سوزنی .
-
خوشایند
لغتنامه دهخدا
خوشایند. [ خوَ / خ ُ ی َ ] (اِمص مرکب ) تملق . تبصبص . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ): برای خوشایند او این کارها را کرد. این کار خوشایند نیست . || (نف مرکب ) بانوازش . دلنواز. (ناظم الاطباء). || بامزه . لذیذ. (یادداشت بخط مؤلف ). || مقبول . دلپ...