کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبسیدن
/tabsidan/
معنی
۱. گرم شدن.
۲. بیتاب شدن از شدت گرما.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
swell
-
جستوجوی دقیق
-
تبسیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص ل .) گرم شدن .
-
تبسیدن
لغتنامه دهخدا
تبسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تفسیدن است که گرم شدن باشد. (برهان ). گرم شدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). تفسیدن . || دارای لبهای ترکیده شدن از شدت گرما. || ناتوان و بی آرام گشتن از گرمی هوا. (ناظم الاطباء). رجوع به تاب و تف و تفسیدن شود.
-
تبسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تفسیدن، تباسیدن› [قدیمی] tabsidan ۱. گرم شدن.۲. بیتاب شدن از شدت گرما.
-
جستوجو در متن
-
تبسان
لغتنامه دهخدا
تبسان . [ ت َ ] (نف ، ق ) تبسنده . || در حال تبسیدن . رجوع به تبسیدن و تفسیدن شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ادفاء
لغتنامه دهخدا
ادفاء. [ اِدْ دِ] (ع مص ) تبسیدن . || جامه ٔ گرم پوشیدن .
-
تبسانیدن
لغتنامه دهخدا
تبسانیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تفسانیدن . گرم کردن . گرم داشتن : اِدفاء؛تبسانیدن . (زوزنی ). رجوع به تبسیدن و تفسیدن شود.
-
تبسیده
لغتنامه دهخدا
تبسیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) اسم مفعول از تبسیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی گرم شده باشد. (برهان ).گرم شده و آن را تفسیده نیز گویند.(انجمن آرا) (آنندراج ). || ترکیده لب از گرما. (ناظم الاطباء). رجوع به تبسیدن و تفسیدن شود.
-
تباسیدن
لغتنامه دهخدا
تباسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) همریشه ٔ تبسیدن ، تفسیدن و تابیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). از حرارت گرمابیخود شدن و بیشعور گردیدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). از گرما بیخود شدن و بی هوش گردیدن . (ناظم الاطباء). تفسیدن نیز تبدیل این لغت است . (انجم...
-
تفسیدن
لغتنامه دهخدا
تفسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) گرم شدن . (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرم شدن و سوختن . (ناظم الاطباء). تبسیدن . تفتیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : چو خورشید تابان ز گنبد بگشت بکردار آهن بتفسید دشت . فردوسی .زبان بر گشادند بر یکدیگرکه اکنون ز گرمی ...