کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبری کردن
لغتنامه دهخدا
تبری کردن . [ ت َ ب َرْ ری ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیزاری جستن . || ذمه ٔ خود را بری کردن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تبری نمودن
لغتنامه دهخدا
تبری نمودن . [ ت َ ب َرْ ری ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دوری نمودن . بیزاری نمودن : بحکم این مقدمات از علم طب تبرّی مینمودم . (کلیله و دمنه ).
-
بید تبری
لغتنامه دهخدا
بید تبری . [ دِ ت َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بید موله و در شرفنامه یکی از اقسام هفده گانه ٔ بید است که بید مشک نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). بید معروف است و تبری منسوب به تبرستان و گفته اند بیدبر هفده گانه است و این یکی از آن هفده گانه است . و بعضی...
-
جستوجو در متن
-
تولی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تولا، دوستی، مودت، ولا ۲. ولی قرار دادن ۳. برگشتن، پشت کردن ≠ تبری
-
خلوة
لغتنامه دهخدا
خلوة. [ خ َل ْ وَ ] (ع مص ) گرد آمدن با وی در خلوت . || تبری کردن از کاری . || فرستادن چیز. || ریشخند کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خلایة.
-
تولی کردن
لغتنامه دهخدا
تولی کردن . [ ت َ وَل ْ لی ک َ دَ ] (مص مرکب )دوستی کردن . روی آوردن . خلاف تبری کردن : پس از رسول تولی مکن به هیچ کسی مگر به آل رسول مطهر اخیار. ناصرخسرو.کیسانیان از باقی شیعه جدا شدند و به محمد حنفیه تولی کردند. (جهانگشای جوینی ). مولی کسانی اند که...
-
انتفال
لغتنامه دهخدا
انتفال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جُستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طلب کردن . (از اقرب الموارد). || بیزار شدن از چیزی و دور گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تبری جستن از چیزی و دور شدن از آن . (از اقرب الموارد). از چیزی ب...
-
انتکاف
لغتنامه دهخدا
انتکاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سپری کردن باران را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). از باران بگذشتن .(تاج المصادر بیهقی ). انتکفته ُ؛ یعنی بریدم باران را یعنی بریده شد از من . (شرح قاموس ). || پی گم کردن . (منتهی الارب ) (ن...
-
ازاحة
لغتنامه دهخدا
ازاحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) اِزاحَت . دور گردانیدن . (زوزنی ). دور گردانیدن از جای . (منتهی الارب ). دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اِزاخَة: ازاح الشی ٔ؛ ازاغه من موضعه و نحاه . (تاج العروس ). || زایل کردن . از میان برداشتن . (اقرب الموارد) : امیر اب...
-
انفت
لغتنامه دهخدا
انفت . [ اَ ف َ / اَ ن َ ف َ ] (ع مص ) انفة. ننگ و عار داشتن . (غیاث اللغات ). || (اِ) ننگ و عار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (هفت قلزم ) : از سلطان تسلیم بعضی ازولایات خراسان التماس می نمودند سلطان از انفت قبول مواقفه ، با آن سخن موافقت ننمو...
-
خلاء
لغتنامه دهخدا
خلاء. [ خ َ ] (ع مص ) تهی گردیدن آن منزل از اهل خود. منه : خلا المنزل من اهله خلواً و خلاء. || خلوت کردن کسی با مرد خود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خلا الرجل بنفسه خلوة و خلاء. || افتادن مرد بجایی تهی که کسی بوی مزاحمت...
-
بیزاری
لغتنامه دهخدا
بیزاری . (حامص ) برائت : تبری ، تبرئه ؛ بیزاری از فام و عیب . براءة. (یادداشت مؤلف ). تنصل ؛ از گناه بیزاری کردن . (زوزنی ).- بیزاری جستن ؛ تبری کردن . بیزاری جستن از فرزند؛ نفی اوکردن . (یادداشت مؤلف ).- بیزاری نمودن ؛ تبری جستن . بیزاری جستن . ...
-
مخزن
لغتنامه دهخدا
مخزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای جمع کردن مال . جای نهان کردن مال و گنجینه . انبارخانه و خزانه و پوته و جای ذخیره . ج ، مخازن . (ناظم الاطباء) : در گنج خانه ٔ ازل و مخزن ابدهر دو نه جوهرند ولی نام جوه...