کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبرک
/tabarrok/
معنی
۱. برکت یافتن.
۲. شگون؛ میمنت.
۳. (اسم، صفت) هر چیز بابرکت و باشگون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تیمن، خجستگی، شگون، میمنت، خوشیمنی، همایونی ≠ گجستگی، بدیمنی
۲. برکتیابی
دیکشنری
blessing
-
جستوجوی دقیق
-
تبرک
فرهنگ نامها
(تلفظ: tabarrok) (عربی) مبارک بودن ، مبارکی ، خجستگی، خوش یمنی ؛ برکت گرفتن .
-
تبرک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تیمن، خجستگی، شگون، میمنت، خوشیمنی، همایونی ≠ گجستگی، بدیمنی ۲. برکتیابی
-
تبرک
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ رُّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) مبارک شمردن . 2 - برکت یافتن . 3 - (ص .) هر چیز مبارک و خوش یمن .
-
تبرک
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ) (اِ.) قلعه ، دژ.
-
تبرک
لغتنامه دهخدا
تبرک . [ ] (اِخ ) از معظمات قرای خرقانین است . رجوع به نزهةالقلوب چ گای لیسترانج ص 73 شود.
-
تبرک
لغتنامه دهخدا
تبرک . [ ت َ ب َ رَ ] (اِخ ) طبرک . رجوع به طبرک شود.
-
تبرک
لغتنامه دهخدا
تبرک . [ ت َ ب َرْ رُ ] (ع مص ) تیمن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) (از اقرب الموارد). فرخنده گرفتن . (دهار). به برکت داشتن و مبارک گرفتن . (غیاث الغات ) (آنندراج ). برکت داشتن و مبارک گرفتن . (فرهنگ نظام ). تبرک به چیزی ؛ میمنت گرفتن بدان . (م...
-
تبرک
لغتنامه دهخدا
تبرک . [ ت َ رَ ] (اِ) هر حصار و قلعه را گویند عموماً. (برهان ). هر حصار را گویند عموماً. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). قلعه . (ناظم الاطباء). || سبزتبرک ؛ سبزگنبد، کنایه از آسمان است . (انجمن آرا) : یک روزه وجه حاشیه ٔ ...
-
تبرک
لغتنامه دهخدا
تبرک . [ ت َ رَ ] (اِخ ) حصار اصفهان . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). بر فراز تلی و تپه ای واقع شده هنوز آثارش برقرار است و معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ): در وقتی که جعفرخان پسر صادقخان از اصفهان بشیراز م...
-
تبرک
لغتنامه دهخدا
تبرک . [ ت َ رَ ](اِخ ) در قاموس قلعه ٔ ری را نیز گفته و بفتحتین آورده چنانکه مشهور است طبرک معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). همچنین در حوالی شهر طهران در ری کهنه بر بالای کوه و تپه حصاری بوده که آن را تبرک میخوانده اند و آبی داشته که هنوز باقی است . فخرالد...
-
تبرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabarrok ۱. برکت یافتن.۲. شگون؛ میمنت.۳. (اسم، صفت) هر چیز بابرکت و باشگون.
-
واژههای مشابه
-
تبرک بودن
لغتنامه دهخدا
تبرک بودن . [ ت َ ب َرْ رُ دَ ] (مص مرکب ) برکت داشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به تبرک شود.
-
تبرک شدن
لغتنامه دهخدا
تبرک شدن . [ ت َ ب َرْرُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کسب میمنت و مبارکی و برکت کردن . (ناظم الاطباء). متبرک گشتن . رجوع به تبرک شود.
-
تبرک کردن
لغتنامه دهخدا
تبرک کردن . [ ت َ ب َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبارک گرفتن . تبرک یافتن : مردمان صقلاب که بخدای بازگردند وفرزندی را بر جایگاه عبادت وقف کنند این شریانها [ شریانهایی که به اوعیه ٔ منی پیوسته است ] ببرند تا قوت شهوت جماع از وی بریده شود و بدان تبرک کنن...