کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبرزین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبرزین
/tabarzin/
معنی
۱. نوعی تبر که بعضی درویشان به دست میگیرند.
۲. سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان میکردند.
۳. [قدیمی] = تبرزد
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
battle-ax, battle-axe, poleax
-
جستوجوی دقیق
-
تبرزین
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (اِمر.) نوعی سلاح به شکل تبر که در گذشه در پهلوی زین می بستند یا درویشان در دست می گرفتند.
-
تبرزین
لغتنامه دهخدا
تبرزین . [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: تبر، آلت شکستن هیزم + زین ) سلاح . تبر سلاح . تبری را گویند که سپاهیان بر پهلوی زین بندند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از برهان ). نوعی از تبر باشد که سپاهیان در زین اسب نگاه دارند. (غیاث اللغات ) (از ناظ...
-
تبرزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tabarzin ۱. نوعی تبر که بعضی درویشان به دست میگیرند.۲. سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان میکردند.۳. [قدیمی] = تبرزد
-
تبرزین
دیکشنری فارسی به عربی
فاس
-
واژههای مشابه
-
تبرزین دار
لغتنامه دهخدا
تبرزین دار. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) سپاهیی که با تبرزین مسلح باشد. این گونه سپاهی در قرن 16 و 17 م . در اروپا وجود داشت و از صنف پیاده بودند.
-
کَشکول و تبرزین
فرهنگ گنجواژه
وسائل درویشی.
-
تبرزین و کشکول
فرهنگ گنجواژه
وسایل درویشی.
-
واژههای همآوا
-
طبرزین
لغتنامه دهخدا
طبرزین . [ طَ ب َ ] (اِ مرکب ) معرب تبرزین . نوعی سلاح است بشکل طبر. رجوع به طبردار، طبرداریه و المعرب جوالیقی ص 228 شود. تبری دارای دو لبه که غالباً آنرا به قربوس زین آویزان میکردند و هو فأس السرج . ج ، طبرزینات . این کلمه را بصورت طربزین هم نقل کر...
-
طبرزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تبرزین] [قدیمی] tabarzin = تبرزین
-
جستوجو در متن
-
تورزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tavarzin = تبرزین
-
طبرزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تبرزین] [قدیمی] tabarzin = تبرزین
-
نجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] ‹نچک› [قدیمی] najak تبرزین؛ ناچخ.