کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبرئه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبرئه
/tabra(e)'e/
معنی
پاک کردن از تهمت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ابراء، برائت، پاکی، رفعاتهام،
۲. مبرا ≠ محکوم، محکومیت
فعل
بن گذشته: تبرئه کرد
بن حال: تبرئه کن
دیکشنری
acquittal, absolution, exculpation, exoneration
-
جستوجوی دقیق
-
تبرئه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابراء، برائت، پاکی، رفعاتهام، ۲. مبرا ≠ محکوم، محکومیت
-
تبرئه
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ ئِ) [ ع . تبرئة ] (مص م .) 1 - پاک کردن . 2 - رفع اتهام کردن .
-
تبرئه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تبرِئَة] tabra(e)'e پاک کردن از تهمت.
-
واژههای مشابه
-
تبرئة
لغتنامه دهخدا
تبرئة. [ ت َ رِ ءَ ] (ع مص ) پاک گردانیدن کسی را از چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفع شبهه کردن از کسی و درست داشتن برائت او. || بیزار کردن کسی را از چیزی . (اقرب الموارد). بیزار کردن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بیزار سا...
-
تبرئه شدن
واژگان مترادف و متضاد
برائت یافتن، بیگناه شناخته شدن، مبرا شدن
-
تبرئه کردن
واژگان مترادف و متضاد
رفع اتهام کردن، مبرا دانستن، بیگناه دانستن
-
تبرئه جستن
لغتنامه دهخدا
تبرئه جستن . [ ت َ رِ ءَ / ءِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تبرئه خواستن . برائت ذمه حاصل کردن . مبرا شدن از تهمت . آزاد شدن از شبهه و افترا. || بیزاری جستن . دوری جستن . رجوع به تبرئه شود.
-
تبرئه شدن
لغتنامه دهخدا
تبرئه شدن . [ ت َ رِ ءَ / ءِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) منزه شدن از شبهه و تهمت . پاک گردیدن از تهمت . رجوع به تبرئه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تبرئه کردن
لغتنامه دهخدا
تبرئه کردن . [ ت َ رِ ءَ / ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی گناه شمردن . پاک شمردن . منزه کردن کسی را از تهمت . پاک ساختن کسی را از شبهه . مبرا ساختن کسی را از افتراء. رجوع به تبرئه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تبرئه نامه
لغتنامه دهخدا
تبرئه نامه . [ ت َ رِ ءَ / ءِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) حکم برائت . نامه ٔ تبرئه ٔ کسی . حکمی که مشتمل بر تبرئه ٔ کسی باشد.
-
تبرئه حاصل کردن
لغتنامه دهخدا
تبرئه حاصل کردن . [ت َ رِ ءَ / ءِ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبرئه جستن . رجوع به تبرئه جستن و تبرئة و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تبرئه کرد از
دیکشنری فارسی به عربی
أبرَأ مِن
-
جستوجو در متن
-
acquittals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبرئه، برائت ذمه، تبرئه واریز، رو سفیدی