کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبر
/tabar/
معنی
وسیلهای فلزی و برنده با دستۀ چوبی که برای شکستن درخت و چوب به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تبرزین، تیشه، تور
دیکشنری
ax, axe, battle-ax, battle-axe, hack, hatchet
-
جستوجوی دقیق
-
تبر
واژگان مترادف و متضاد
تبرزین، تیشه، تور
-
تبر
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) [ په . ] (اِ.) ابزاری فولادی که با آن هیزم ، چوب و مانند آن را خرد می کنند.
-
تبر
لغتنامه دهخدا
تبر. [ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) حمداﷲ مستوفی آرد: قلعه ٔ تبر بر سه فرسنگی شیراز است بطرف جنوب مایل بمشرق ، بر کوهی است که با هیچ کوه پیوسته نیست و بر آنجا چشمه ٔ مختصری ، و در پای آن قلعه چشمه ای دیگر هست و در حوالی آن قلعه یک روزه راه آبادانی و علف چهار...
-
تبر
لغتنامه دهخدا
تبر. [ ت َ ] (ع مص ) شکستن . (تاج المصادر بیهقی ). هلاک کردن . (از اقرب الموارد). شکستن و هلاک کردن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ).
-
تبر
لغتنامه دهخدا
تبر. [ ت َ ب َ ] (اِ) محمد معین در حاشیه ٔبرهان آرد: پهلوی «تبرک » ، ارمنی «تپر» ، کردی «تفر» ، «تویر» ، بلوچی «تپر» ، «توار» ، «تفر» ، روسی «تپر» ، طبری «تور» ، مازندرانی کنونی «تُر» ، گیلکی «تبر» ، فریزندی و نطنزی «تور» ، اشکاشمی «تووور» ، وخی «تیپ...
-
تبر
لغتنامه دهخدا
تبر. [ ت ِ ] (اِ) نام مرغی است . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 298 الف ). تِبْر و تَبْر، نام یک نوع مرغی . (ناظم الاطباء).
-
تبر
لغتنامه دهخدا
تبر. [ ت ِ ] (اِخ ) یاقوت مینویسد: منطقه ای از سودان و معروف به «بلاد التبر». زر خالص بدان منسوب و آن در جنوب مغرب واقع است . بازرگانان از سجلماسه به غانه که شهری در حدود سودان است میروند و مهره های شیشه ای کبود و نمک و عقدها از چوب صنوبر و دستبرنجن ...
-
تبر
لغتنامه دهخدا
تبر. [ ت ِ ] (ع اِ) طلا و نقره یا ریزه ٔ آنها پیش از آنکه ریخته باشند و چون بریزند زر و نقره باشند. یا آنچه که از کان برآرند پیش از گداختن و در کالبد ریختن و شکسته ٔ شیشه و هر جوهر که بکار رود ازمس و روی . واحد آن تِبْرَة. (از قطر المحیط). زری که هنو...
-
تبر
لغتنامه دهخدا
تبر. [ ت ُ ب ُ ] (اِخ ) آبی است به نجد از دیار عمروبن کلاب به منطقه ای که «ذات النطاق » نامیده میشود و نزدیک آن موضعی است که «نبر» (با نون ) نام دارد. (معجم البلدان ج 2 ص 363).
-
تبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تور› tabar وسیلهای فلزی و برنده با دستۀ چوبی که برای شکستن درخت و چوب به کار میرود.
-
تبر
دیکشنری فارسی به عربی
فاس , مروحية
-
تبر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tavar طاری: tevar طامه ای: tevar طرقی: tevar کشه ای: tevar نطنزی: tavar
-
واژههای مشابه
-
تبر اخشیدی
لغتنامه دهخدا
تبر اخشیدی . [ ت ِ اِ ] (اِخ ) یکی از امراء متنفذ سلسله ٔ اِخشیدان که در زمان «کافور» بوده است ، با ممالیک کافوری مقابله کرد و مغلوب شد و گریخت و بعد گرفتار شد و او را بمصر بردند و بزندان افکندند و بعد خود را مجروح ساخت و بالاخره در تاریخ 330 هَ . ق ...
-
تبر مانده
لغتنامه دهخدا
تبر مانده . [ ] (اِخ ) (قلعه ٔ ...) بنا به نقل خواندمیر از قلاع حوالی دهلی : در سنه ٔ 637 هَ . ق . ... سلطان رضیه ... عنان یکران بصوب دهلی انعطاف داده ... روز چهارشنبه نهم رمضان همین سال بجانب قلعه ٔ تبر مانده که کوتوال آن با ملک الهوتیه موافق بودند ...