کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبذل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبذل
/tabazzol/
معنی
۱. درباختن و ترک کردن چیزی: ◻︎ چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی: ۷ حاشیه).
۲. خوشرویی کردن.
۳. گشادهرویی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبذل
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ ذُّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بخشیدن ، اعطا کردن . 2 - (مص ل .) خوشرویی کردن . 3 - (اِمص .) خوش رویی ، گشاده رویی .
-
تبذل
لغتنامه دهخدا
تبذل . [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) ناحفاظی . ناخویشتن داری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). عمل نفس خویشتن کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درباختن و نگاه نداشتن چیزی . || بادروزه داشتن خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لباس که...
-
تبذل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabazzol ۱. درباختن و ترک کردن چیزی: ◻︎ چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی: ۷ حاشیه).۲. خوشرویی کردن.۳. گشادهرویی.
-
واژههای همآوا
-
تبزل
لغتنامه دهخدا
تبزل . [ ت َ ب َزْ زُ ](ع مص ) سوراخ کردن آوند خمر. (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبزل چیزی ؛ شکافته شدن آن . (از قطر المح...
-
جستوجو در متن
-
کپراس
لغتنامه دهخدا
کپراس . [ ک َ ] (اِ) بمعنی تبذل و بذله گویی باشد و آن حشمت از خود برداشتن و با مردم خوش طبعی و مزاح بسیار کردن و هرزه گویی باشد. (برهان ) (آنندراج ). لاغ کردن . خوش دأبی کردن . مزاح کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
متبذل
لغتنامه دهخدا
متبذل . [ م ُ ت َ ب َذْ ذِ ] (ع ص ) بذله پوش و کسی که عمل نفس خود کند و بادروزه دارد خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مبتذل [ م ُ ت َ ذِ ] و تبذل شود.
-
ابوهلال
لغتنامه دهخدا
ابوهلال . [ اَ هَِ ] (اِخ ) عسکری . حسن بن عبداﷲبن سهل بن سعیدبن یحیی بن مهران ابوهلال اللغوی العسکری . یاقوت در معجم الأدباء آرد که ابوطاهر سلفی گفت ابواحمد (؟) را تلمیذی بود که نام او و نام پدرش موافق اسم او و پدر او و نیز عسکری بود و غالباً این ا...