کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبذخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبذخ
لغتنامه دهخدا
تبذخ . [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن و بزرگ منشی کردن . || بلند گردیدن . (از قطر المحیط). || گردنکشی کردن . (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کشتی کردن
لغتنامه دهخدا
کشتی کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اصطراع . کشتی گرفتن . (یادداشت مؤلف ). لباخ . تبذخ . (منتهی الارب ) : بکین هرزمان پیشدستی کنم به یک دست با پیل کشتی کنم .اسدی .