کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبدل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تغییر
واژگان مترادف و متضاد
۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تعویض، دگرگونی، مسخ ≠ تثبیت ۲. عدول، برگشت، عقبگرد
-
مبادله
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، معاوضه ۲. تعاطی ۳. دادوستد، معامله
-
استحاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مستحیل ۲. مسخ
-
تبدلاً
لغتنامه دهخدا
تبدلاً. [ ت َ ب َدْ دُ لَن ْ ] (ع ق ) بحالت تغییر صورت . (ناظم الاطباء). رجوع به تبدل و تبدیل شود.
-
تحول
واژگان مترادف و متضاد
۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش ۲. گرویدن، گشتن ۳. تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
-
دیگرگونی
لغتنامه دهخدا
دیگرگونی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت وچگونگی دیگرگون . دگرگونی . تغیر و تبدل . تبدیل و تحویل . (ناظم الاطباء). تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
تغیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. برافروختگی، تندی، خشم ۲. تبدل، تلون، دگرگونی ۳. تندی، خشونت ۴. پرخاش، پرخاشگری ۵. عصبانیت، غضب ۶. برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگینشدن، عصبانی شدن ≠ آرام شدن
-
گشت
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (مص مر. اِمص .) 1 - سیر و سیاحت . 2 - گردیدن ، گشتن . 3 - گردش در شب جهت پاسبانی . 4 - تفرج ، تماشا. 5 - جست و جو، تفحص . 6 - تغیر، تبدل . 7 - محو.
-
تدهدی
لغتنامه دهخدا
تدهدی . [ ت َ دَ دی ] (ع مص )غلطیدن سنگ و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): و قد تبدل من الهاء یاء فیقال تدهدی الحجر و غیره تدهدیاً، و دهدیته دهداةً و دهداءً. (منتهی الارب ).
-
غراف
لغتنامه دهخدا
غراف . [ غ َرْ را ] (اِخ ) نام اسب برأبن قیس . (منتهی الارب ). اسب برأبن قیس بن عقاب بن هرمی بن ریاح الیربوعی ، و اوست که درباره ٔ اسب خود گفته : فان یک غراف تبدل فارساسوای فقد بدلت منه سمیدعا... و سمیدع همسایه ٔ برأبن قیس بود. (تاج العروس ). برای...
-
صیرورة
لغتنامه دهخدا
صیرورة. [ ص َ رَ ] (ع مص ) گشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). || بازگردیدن کار. || میل کردن بسوی کسی . (منتهی الارب ). || (اصطلاح فلسفه ) شدن . هرقلیطوس افیسوسی که یکی از فلاسفه ٔ نحله ٔ ایونی و از حکمای یونانی قبل از سقراط است ، ا...
-
متورط
لغتنامه دهخدا
متورط. [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) آن که در هلاکت افتد.(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در هلاکت افتاده . (ناظم الاطباء). آن که به کار دشوار افتد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به اشکال افتاده . (ناظم الاطباء). و رجوع ...
-
متبدل
لغتنامه دهخدا
متبدل . [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) بدل چیزی گیرنده .(آنندراج ). کسی که می گیرد چیزی را عوض چیزی . || دگرگون شده . تبدیل شونده . || آن که واژگون می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبدل شود.- متبدل شدن ؛ دگرگون گردیدن . تبدیل شدن : بسیار برنیاید شهوت ...
-
امکان ذاتی
لغتنامه دهخدا
امکان ذاتی . [ اِن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) بنا بر قول ملاصدرا امکان ذاتی مخصوص به مبدعات است یعنی آنهارا فقط امکانی ذاتی است نه استعدادی و مکنونات را علاوه بر امکان ذاتی امکان استعدادی نیز هست که در معرض تحول و تبدل هستند. (از فره...
-
کف رفتن
لغتنامه دهخدا
کف رفتن . [ ک َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دزدیدن و چیزی به فریب از میان بردن و به عیاری و طراری بردن . (آنندراج ). دزدیدن . یواشکی چیزی را برداشتن . معمولاً به دزدیهای کوچک و مختصر (و غالباً کودکانه ) اطلاق میشود. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).دزدید...