کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبخر
معنی
تبخير کردن , تبديل به بخارکردن , تبخيرشدن , بخارشدن , خشک کردن , بربادرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبخر
لغتنامه دهخدا
تبخر. [ ت َ ب َخ ْ خ ُ ] (ع مص ) بخور کردن به چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بخور کردن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خوش بوی کردن به بخور. (زوزنی ). خویشتن را بوی کردن به بخور. (تاج المصادر بیهقی ).
-
تبخر
دیکشنری عربی به فارسی
تبخير کردن , تبديل به بخارکردن , تبخيرشدن , بخارشدن , خشک کردن , بربادرفتن
-
جستوجو در متن
-
تبخیر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تبخر
-
تبدیل به بخارکردن
دیکشنری فارسی به عربی
تبخر
-
تبخیرشدن
دیکشنری فارسی به عربی
تبخر
-
بخارشدن
دیکشنری فارسی به عربی
تبخر
-
بربادرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
تبخر
-
خشک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تبخر , جاف , کلس , مسحة
-
متبخر
لغتنامه دهخدا
متبخر. [ م ُ ت َ ب َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) بخور کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبخر شود.
-
بخور
لغتنامه دهخدا
بخور. [ب َ ] (ع اِ) آنچه بدان بوی دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه بدان بوی دهند و بوی خوش پراکنده کند. (ناظم الاطباء). هرچه بوی دود آن گرفته شود از صمغها و چیزهای خوشبو. (از اقرب الموارد). آنچه از آن بو دهند. خوشبویی که از سوختن بعض ادویه حاصل ...