کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبثر
لغتنامه دهخدا
تبثر. [ ت َ ب َث ْ ث ُ ] (ع مص ) آبله ٔ ریزه برآوردن جلد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به آبله شدن پوست . (تاج المصادر بیهقی ). جوش زدن . آبله کردن پوست .
-
واژههای همآوا
-
تبصر
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ صُّ) [ ع . ] (مص ل .) بینا شدن ، شناسا گردیدن .
-
تبسر
لغتنامه دهخدا
تبسر. [ ت َ ب َس ْ س ُ ] (ع مص ) خواستن حاجت را در غیر وقت آن ... (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). پیش از وقت خواستن حاجت . (تاج العروس ج 3 ص 41) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تفحص کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چریدن گاو ریشه های خشک گی...
-
تبصر
لغتنامه دهخدا
تبصر. [ ت َ ب َص ْ ص ُ ] (ع مص ) نیک نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تأمل کردن . || شناسا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(قطر المحیط) (اقرب الموارد). || بینا شدن . (فرهنگ نظام ). || به بصره رفتن . ...
-
تبصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] tabassor ۱. بینا شدن.۲. نگریستن در چیزی.۳. بینایی.