کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبتیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبتیل
/tabtil/
معنی
= تبتل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبتیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) بریدن از دنیا.
-
تبتیل
لغتنامه دهخدا
تبتیل . [ ت َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || از دنیا بریدن . (زوزنی ). دل از دنیا بریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی )(آنندراج ). انقطاع از دنیا. (از اقرب الموارد). || گرویدن بخدا. (آنندراج ). گرویدن ب...
-
تبتیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabtil = تبتل
-
واژههای همآوا
-
تبطیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) باطل کردن ، باطل ساختن .
-
تبطیل
لغتنامه دهخدا
تبطیل . [ ت َ ] (ع مص ) عاطل کردن چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ضایع کردن چیزی و ضد اقامه ٔ آن . (از قطر المحیط) : و عظیم تر مشکل بر اهل تقلید، و تبطیل توحید ایشان ، قول خدای است که همی گوید... . (جامع الحکمتین ناصرخسرو چ هنری کربین و دکت...
-
تبطیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabtil باطل کردن.
-
جستوجو در متن
-
بتل
لغتنامه دهخدا
بتل . [ ب َ ] (ع مص ) قطع و بتول از آن گرفته شده است . (ترجمان القرآن جرجانی ). بریدن . (از المنجد) (آنندراج ). جدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بریدن و جدا کردن چیزی از چیزی و ممتاز ساختن آن . (از ناظم الاطباء). بریدن چیزی را و جدا کردن آن را از غیر...
-
بتلة
لغتنامه دهخدا
بتلة. [ ب َ ل َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را و منه طلقها بتلة، جدا کردن آن را از غیرو ممتاز ساختن . (منتهی الارب ). جدا کردن . (آنندراج ).و رجوع به بَتِل و تبتیل شود. || (ص ) صدقة بتلة؛ صدقه ای که دهنده را باز رجوع در آن جایز نبود. (منتهی الارب ) (ناظم ال...
-
دل بریدن
لغتنامه دهخدا
دل بریدن . [ دِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) دست کشیدن . دل کندن . دل برداشتن . قطع علاقه کردن : چو فرزند شایسته آمد پدیدز مهر زنان دل بباید برید. فردوسی .فروافکند سوی فرزند خویش نبرد دل از مهر پیوند خویش . نظامی .به سیم سیه تا چه خواهی خریدکه خواهی دل از مهر...
-
انقطاع
لغتنامه دهخدا
انقطاع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) فروماندن در راه از قافله . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : انقطع به (مجهولاً). (از ناظم الاطباء). || سپری شدن آب چاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتن و سپری شدن آب چاه . (از اقرب الموارد). || بریده گشتن و گسس...
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...