کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباه خرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تبه رای
لغتنامه دهخدا
تبه رای . [ ت َ ب َه ْ رَ ] (ص مرکب ) بداندیشه . بدرای . تباه رای . تباه خرد : مغان تبه رای ناشسته روی بدیر آمدند از در و دشت و کوی . (بوستان ).رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای این دو و تباه رای شود.
-
تبه مغز
لغتنامه دهخدا
تبه مغز. [ ت َ ب َه ْ م َ ] (ص مرکب ) تباه مغز. سبک مغز. مخبول . دیوانه . بی خرد. سست عقل . رجوع به تباه خرد و تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تخبط
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ بُّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تباه کردن . 2 - خرد را تباه کردن . 3 - (مص ل .) بر گزاف و بیراه رفتن .
-
اتبال
لغتنامه دهخدا
اتبال . [ اِ ] (ع مص ) تباه کردن دل بدوستی . (مجمل اللغه ). تباه کردن دوستی و بیمار کردن آن دل کسی را. (منتهی الارب ). فانی و فاسد کردن دوستی کسی را. || بردن خرد. || دشمن داشتن . || تباه کردن زمانه کسی را. (منتهی الارب ). نیست کردن روزگار چیزی را. (ت...
-
براض
لغتنامه دهخدا
براض . [ ب َرْ را ] (ع ص )آنکه همه ٔ مال خود خرد و تباه کند. (منتهی الارب ).
-
مختبل
لغتنامه دهخدا
مختبل . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) دیوانه و تباه خرد گرداننده . (آنندراج ). کسی و یا چیزی که بکاهد و یا تباه کند خرد و عقل را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخَبَّل و اختبال شود. || مضطرب و بی آرام . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مختر
لغتنامه دهخدا
مختر. [ م ُ خ َت ْ ت ِ ] (ع ص ) تباه کننده ٔ ذهن مثل شراب و مانند آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شراب مست کننده و تباه کننده ٔ خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تختیر شود.
-
تخبیل
لغتنامه دهخدا
تخبیل . [ ت َ ] (ع مص ) دیوانه گردانیدن حزن کسی را. (منتهی الارب ). دیوانه گردانیدن اندوه کسی را. (از ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || تباه خرد کردن کسی را. (منتهی الارب ). تباه خرد گردانیدن . (تاج المصادربیهقی ). کم خرد گردانیدن ....
-
اختبال
لغتنامه دهخدا
اختبال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ثابت نماندن در جائی که پای نهاده است . || اختبال حزن کسی را؛ دیوانه کردن اندوه او را. تباه شدن خرد از اندوه . گم کردن خرد. (زوزنی ). تباه خرد گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تخبیل . || ناقص گردانیدن . (زوزنی ). نقصان عضوی...
-
اهکاک
لغتنامه دهخدا
اهکاک . [اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هَک ّ، یعنی مرد تباه خرد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به هک شود.
-
آلوئک
لغتنامه دهخدا
آلوئک . [ ءَ ] (اِ) سنگ خردِ آهک که در گل آجر یا سفال باشد و این عیبی است آجر و سفال را، چه آنگاه که آب بدان رسد سنگ آهک پخته بشکفد و آجر یا سفال را بشکند و تباه کند.
-
مفند
لغتنامه دهخدا
مفند. [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) آنکه نمی داند که چه می گوید از پیری . (مهذب الاسماء). تباه خرد و رای از پیری و نگویند عجوز مفندة، بدان جهت که او در اصل عقل ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حطم
دیکشنری عربی به فارسی
خراب کردن , ويران کردن , نابود ساختن , تباه کردن , خرد کردن , داغان کردن , شکستن , قطعات شکسته , تصادم , خردشدگي , برخورد , شکست دادن , درهم شکستن , بشدت زدن , منگنه کردن , پرس کردن , ورشکست شدن , درهم کوبيدن
-
مخبل
لغتنامه دهخدا
مخبل . [ م ُ خ َب ْ ب ِ ] (ع اِ) نام روزگار است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). روزگار. (ناظم الاطباء). || (ص ) تباه خردکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فاسدکننده ٔ خرد و عقل . (ناظم الاطباء). || تباه کننده و فاس...
-
حلم
لغتنامه دهخدا
حلم . [ ح َ ل َ ] (ع مص ) بسیار کنه گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تباه شدن پوست و کرم افتادن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) کنه خواه بزرگ باشد خواه خرد. (ناظم الاطباء). قراد و بشیرازی کنه گویند. کنه ٔ خرد. (از مهذب الاسماء). و...