کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباهی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
degenerative spondylolisthesis
مهرهرانش تباهیزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] مهرهرانشی که براثر تخریب مفصل ایجاد میشود
-
alcoholic cerebellar degeneration
تباهی الکلزاد مخچه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] تباهی مخچه ناشی از مصرف طولانیمدت الکل که معمولاً همراه با اختلال حرکتی است
-
خرابی و تباهی
فرهنگ گنجواژه
خرابی.
-
اعتقاد به تباهی و فساد دستگاههای اداری و لزوم از بین رفتن انها
دیکشنری فارسی به عربی
انکارية
-
جستوجو در متن
-
دمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] damār هلاک شدن؛ تباه شدن؛ هلاک؛ تباهی.
-
decay
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرو ریختن، پوسیدگی، زوال، فساد، تنزل، تباهی، خرابی، فاسد شدن، خراب شدن، محو شدن، تباه شدن، پوسیدن، ضایع کردن، تنزل کردن، منحط شدن
-
انحطاط
دیکشنری عربی به فارسی
پوسيدگي , فساد , زوال , خرابي , تنزل , پوسيدن , فاسد شدن , تنزل کردن , منحط شدن , تباهي
-
حریف رفتن
لغتنامه دهخدا
حریف رفتن . [ ح َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به تباهی رفتن زن . تباهی کردن . به تبهکاری شدن .
-
غنائم
دیکشنری عربی به فارسی
غنيمت , يغما , تاراج , سودباداورده , فساد , تباهي , از بين بردن , غارت کردن , ضايع کردن , فاسد کردن , فاسد شدن , پوسيده شدن , لوس کردن , رودادن
-
خلل آمدن
لغتنامه دهخدا
خلل آمدن . [ خ َ ل َ م َ دَ ] (مص مرکب ) تباهی بهم رسیدن . فساد پیدا شدن . (از آنندراج ). || رخنه پیدا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: خَرِف] [عامیانه] xereft ۱. کودن.۲. ویژگی کسی که براثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است.〈 خرفت شدن: (مصدر لازم) تباه شدن عقل براثر پیری.
-
spoils
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابکاری، غنیمت، تاراج، فساد، یغما، تباهی، سودباداورده، از بین بردن، خراب کردن، ضایع کردن، پوسیده شدن، فاسد شدن، ناگوار کردن، فاسد کردن، لوس کردن، رو دادن، خسارت وارد کردن
-
عطب
فرهنگ فارسی معین
(عَ طَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) هلاک شدن . 2 - (اِمص .) هلاک ، تباهی .
-
ددر رفتن
لغتنامه دهخدا
ددر رفتن . [ دَ دَ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تباهی کردن زن . بیرون رفتن زن از خانه برای تباهی . به عمل ناشایست شدن ِ زن . به تبهکاری شدن زن . به کار بد رفتن زن . بیرون رفتن زن از خانه برای اعمال بد. || در تداول اطفال ، از خانه به کوچه یا خیابان رفتن برای گ...
-
طلاح
لغتنامه دهخدا
طلاح . [ طَ ] (ع اِمص ) فساد و تباهی . خلاف صلاح . (منتهی الارب ). ضد الصلاح . (تاج المصادر). || بد شدن . (زوزنی ).