کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباهیزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاد بر زاد
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] zādbarzād زادهبرزاده؛ پشتبرپشت؛ نسلبرنسل؛ پدربرپدر؛ اباعنجد: ◻︎ همه زادبرزاد خویش منند / که در هند برپای پیش منند (فردوسی: ۶/۵۶۵).
-
myogenic 2, myogenous
ماهیچهزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ویژگی آنچه منشأ آن یاختهها یا بافتهای ماهیچهای است
-
بهمنزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: bahman zād) نکوزاد ، زاده شده در بهمن ماه ؛ زادهی نیک اندیش
-
پریزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: pari zād) (در قدیم) پریزاده ، آنکه از نژادِ پَری است و (به مجاز) زیبا رو است .
-
خوشزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: xoš zād) نکوزاد .
-
شیرینزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: širin zād) (به مجاز) ویژگی آن که عزیز و گرامی است و تولدش دلپذیرش و دلنشین است .
-
stillborn
مردهزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] جنین با وزن بیش از 500 گرم که قبل یا در حین زایمان مرده باشد
-
آتریزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: ātri zād) آتشین زاده ؛ (به مجاز) بسیار سرخرو و زیبا .
-
altostratogenitus
فرازپوشنیزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری که از ابر فرازپوشنی زاده شده باشد
-
birth process
فرایند زاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] فرایندی تصادفی که جامعهای را توصیف میکند که هر عضو آن زایندۀ تعدادی تصادفی از اعضای جدید است
-
مهینزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: mehin zād) [(مِه = مِهتر ، بزرگتر + ین (پسوند نسبت) + زاد = زاده)] ، (= مِهزاد) ، ← مِهزاد .
-
نخست زاد
لغتنامه دهخدا
نخست زاد. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نخست زاده . فرزند اول . نخری . (ناظم الاطباء). نخستین زاد. فرزند اکبر. (آنندراج ).
-
نیک زاد
لغتنامه دهخدا
نیک زاد. (ص مرکب ) پاک نژاد. پاک سرشت . پاک گوهر : به برزوی شیراوژن آواز دادکه ای پهلوان زاده ٔنیک زاد.فردوسی .
-
زمین زاد
لغتنامه دهخدا
زمین زاد. [ زَ ] (ن مف مرکب ) زمین زاده . تولید شده از زمین . || تولید یافته ٔ ملک . نتیجه ٔ کشور : مرا مال و نعمت زمین زاد تست هم از داده ٔ تو هم از داد تست . نظامی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
شوم زاد
لغتنامه دهخدا
شوم زاد. (ن مف مرکب / ص مرکب ) به شومی زاده . زاده ٔ به شومی . بداختر. شوم اختر : بخواهم ز کیخسرو شوم زادکه تخم سیاوش به گیتی مباد.فردوسی .