کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباهچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تباهچه
/tabāhče/
معنی
۱. خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند؛ بورانی بادنجان.
۲. کباب: ◻︎ نه مرد مفتی و قاضی شدم، که دارم دوست / بهین تباهچهای یا لطیف حلوایی (مظهر: لغتنامه: تباهچه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تباهچه
فرهنگ فارسی معین
(تَ چِ) (اِ.) گوشت پختة نرم و نازک .
-
تباهچه
لغتنامه دهخدا
تباهچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) تباهجه . تباهه . تبه . تبهره . گوشت نرم و نازک . (فرهنگ جهانگیری ). گوشت پخته ٔ نرم و نازک را گویند، معرب آن طباهجه است . (برهان ) (آنندراج ). گوشت نازک شرحه شرحه برای کباب . (فرهنگ نظام ). گوشت نرم و نازک قیمه کرده . ...
-
تباهچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تباهجه، تباهه، تواهچه، تواهه› [قدیمی] tabāhče ۱. خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند؛ بورانی بادنجان.۲. کباب: ◻︎ نه مرد مفتی و قاضی شدم، که دارم دوست / بهین تباهچهای یا لطیف حلوایی (مظهر: لغتنامه: تباهچه).
-
جستوجو در متن
-
تباهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tabāhe = تباهچه
-
تواهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تباهه› [قدیمی] tavāhe = تباهچه
-
تباهجه
لغتنامه دهخدا
تباهجه .[ ت َ ج َ / ج ِ ] (اِ) تباهچه . رجوع به تباهچه شود.
-
تماهچه
لغتنامه دهخدا
تماهچه . [ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) تباهچه که گوشت نرم پخته باشد. (آنندراج ). گوشت نرم و پخته و مهرا. (ناظم الاطباء).
-
تواهچه
لغتنامه دهخدا
تواهچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) گوشت نیک پخته . (ناظم الاطباء). رجوع به تباهچه و تباهه و تواهه شود.
-
تواهه
لغتنامه دهخدا
تواهه . [ ت َ هََ / هَِ ] (اِ) قلیه ٔ بادنجان . || کوکو. || خاگینه . || گوشت پخته ٔ نازک . || کباب . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در فرهنگها نیافتم ، همان تباهه است باید تصحیف شده باشد. (انجمن آرا)(آنندراج ). رجوع به تباهه و تباهچه...
-
تبه
لغتنامه دهخدا
تبه . [ ت َ ب َه ْ ] (ص ) مخفف تباه باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ). تباه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). و با کردن و شدن و گشتن و گردیدن ترکیب شود. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های تباه و تبه شود. || نابود. (برهان ) (ناظم الاطباء). || منهد...
-
تباهه
لغتنامه دهخدا
تباهه . [ ت َ هََ / هَِ ] (اِ) کباب . طباهجه . طباهة. (دهار). گوشت پخته ٔ نرم و نازک . (برهان ). گوشت نرم و نازک که شرحه شرحه کرده بریان کنند و آن را کباب گویند. طباهه و طباهجه معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از فرهنگ رشیدی ). ...