کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تباع
/tabā'/
معنی
پیروی کردن؛ دنبال کسی رفتن؛ از پی کسی رفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تباع
لغتنامه دهخدا
تباع . [ ت ِ ] (ع مص ) پس روی عمل کسی کردن و در پی یکدیگر رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). متابعة. (منتهی الارب ). الولاء فی العمل . (اقرب الموارد). متابعت .
-
تباع
لغتنامه دهخدا
تباع .[ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تَبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود.
-
تباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabā' پیروی کردن؛ دنبال کسی رفتن؛ از پی کسی رفتن.
-
تباع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ تابِع] [قدیمی] tobbā' = تابع
-
واژههای همآوا
-
طباع
واژگان مترادف و متضاد
سرشتها، طبعها، سجایا
-
طبعا
فرهنگ واژههای سره
به خودی خود
-
طباع
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِ.) جِ طبع ؛ سرشت ها، خوی ها.
-
طباع
فرهنگ فارسی معین
(طَ بّ) [ ع . ] (ص .) 1 - سازنده (هرچه که باشد). 2 - شمشیرساز. 3 - کوزه گر. 4 - تیزهوش .
-
طبعاً
فرهنگ فارسی معین
(طَ عَ نْ) [ ع . ] (ق .) طبیعتاً، به طبع ، بالطبع .
-
تباء
لغتنامه دهخدا
تباء. [ ت َب ْءْ ] (ع مص ) لغتی در وَبْاء است که واو به تا بدل شده است . (منتهی الارب ). رجوع به «وباء» شود.
-
تبعاً
لغتنامه دهخدا
تبعاً. [ ت َ ب َ عَن ْ ] (ع ق ) بالتبع. (فرهنگ نظام ). || تبع تبعاً؛ پیرو و تابع بودن . (فرهنگ نظام ).
-
طبعاً
لغتنامه دهخدا
طبعاً. [ طَ عَن ْ ] (ع ق ) بالطبع. طبیعة. خواهی نخواهی .
-
طباع
لغتنامه دهخدا
طباع . [ طَب ْ با ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن عیسی الطباع . از مردم بغداد. (انساب سمعانی ورق 265 «ب »).
-
طباع
لغتنامه دهخدا
طباع . [ طَب ْ با ] (اِخ ) ابویحیی عیسی بن یوسف بن عیسی الطباع . از مردم بغداد. وی از خلیل بن محمد کلبی و بقولی کلابی و ابوبکربن عیاش و ابن ابی فدیک و بشربن عمر زهرانی و عموی او اسحاق بن عیسی حدیث کرده و برادرش محمدبن یوسف و ابوبکربن ابی الدنیا و عبد...