کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تب
/tab/
معنی
حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است.
〈 تب آوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] مبتلا شدن به تب.
〈 تب خرگوشی: (پزشکی) = تولارمی
〈 تب دق: (پزشکی) = سلّ
〈 تب راجعه: (پزشکی) بیماری عفونی ناشی از باکتری «اسپیروکت ابرمایر» که بهبوسیلۀ شپش یا کنه از شخص مریض به شخص سالم سرایت میکند و باعث تبولرز، درد مفاصل، خستگی و درد عضلات پا، کمر، و سینه، حالت تهوع، بزرگ شدن طحال، نفخ شکم، زرد شدن چشم و پوست بدن به شکل یرقان، و خون آمدن از بینی میشود.
〈 تب زرد: (پزشکی) بیماری عفونی ناشی از نوعی ویروس که در اثر گزیدن پشۀ مخصوص سرایت میکند و با یرقان و استفراغهای شدید همراه است.
〈 تب لازم: (پزشکی) = سلّ
〈 تب مالت: (پزشکی) بیماری واگیردار که بهواسطۀ میکروب مخصوصی به انسان و بعضی حیوانات مانند گاو، گوسفند، و خوک عارض میشود و گاه از حیوانات مریض یا بهواسطۀ خوراکیها و نوشیدنیهای آلوده به انسان سرایت میکند و با تبهای مکرر به فاصلههای منظم، ضعف، کمخونی، و افسردگی روحی همراه است؛ بروسلوز.
〈 تب نِفاسی: (پزشکی) التهاب دستگاه تناسلی زن در اثر عفونت ناشی از زایمان که بهواسطۀ ناپاکی و آلوده بودن لوازم و مسامحه در نظافت و پاکیزگی عارض میشود.
〈 تب نوبه: (پزشکی) تب و لرزهای شدید و متناوب که در برخی بیماریهای حاد عفونی مانند مالاریا دیده میشود.
〈 تبوتاب: [مجاز] هیجان.
〈 تب یونجهای: (پزشکی) التهاب آلرژیک بینی که توٲم با آبریزش از چشم و بینی است و در اثر گردۀ بعضی گیاهها آبریزش از چشم و بینی افزایش مییابد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. الم، تاب، درد
۲. شور وهیجان همگانی
فعل
بن گذشته: تب کرد
بن حال: تب کن
دیکشنری
fever, temperature
-
جستوجوی دقیق
-
تب
واژگان مترادف و متضاد
۱. الم، تاب، درد ۲. شور وهیجان همگانی
-
تب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - بالا بودن دمای بدن در اثر بیماری . 2 - مجازاً هیجان ، شور و حال .
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت َ ] (اِ) در اوستا «تفنو» ، خونساری «ته » ، دزفولی «تو» ، طبری «تو» ، گیلکی «تب » ، فریزندی «تو» ، یرنی «تئو» ، نطنزی «تو» ، سمنانی و لاسگردی «تو» ، سنگسری «تو» ، سرخه ای «تو» ، شهمیرزادی «تب » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گرمی ، این لف...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اختاچی بوکان بخش بوکان ، شهرستان مهاباد. این ده در ده هزارگزی جنوب بوکان و دوهزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به سقز واقع است ، ناحیه ای است کوهستانی و معتدل مالاریایی که 241 تن سکنه دارد. آب آن از سیمین رود و محصول آن ...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت َب ب ] (ع مص ) هلاک شدن و زیان کار شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). هلاکی . (دهار). زیان و هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).تباً له ؛ هلاکی باد او را. الزمه اﷲ خسراناً و هلاکا؛لازم گردا...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت ِ ] (اِخ ) از بزرگترین شهرهای قدیمی مصر علیا که پایتخت یازدهمین و دوازدهمین سلسله ٔ سلاطین مصر (3100-1700 ق . م .) و نیز پایتخت هفدهمین تا بیستمین سلسله ٔ سلاطین این کشور (1600-1100 ق . م .) بوده است که مصریان آنرا «اوآست » و یونانیان آنرا «...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت ِ ] (اِخ ) شهری به یونان و مرکز ناحیه ٔ ولایت «آتیک - و - بئوثی » . این شهر بر روی خرابه های «تب » باستانی بنا شده و در حدود3300 تن سکنه دارد. آثار باستانی در این ناحیه بسیار کم و نادر است چه در دوران کشورگشایی اسکندر چنان مورد حمله و هجوم م...
-
تب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تپ› (پزشکی) tab حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است.〈 تب آوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] مبتلا شدن به تب.〈 تب خرگوشی: (پزشکی) = تولارمی〈 تب دق: (پزشکی) = سلّ〈 تب راجعه: (پزشکی) بیماری عف...
-
تب
دیکشنری فارسی به عربی
حمي
-
تب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tew طاری: tev طامه ای: tev طرقی: tev کشه ای: tev نطنزی: tow
-
تب
واژهنامه آزاد
تا
-
واژههای مشابه
-
تب تب
لهجه و گویش تهرانی
از اصوات
-
relapsing fever
تب بازگشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← تب راجعه
-
antipyretic, febrifuge, febricide, antifebrile, antithermic
تببُر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دارو یا فرایندی که موجب کاهش یا قطع تب میشود