کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا ویل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تا شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - دولا شدن . 2 - چین برداشتن .
-
دو تا
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (ص مر.) دولا، خمیده .
-
سه تا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) = ستا. ستار. ستاره : طنبوری است که سه تار به آن بسته باشند.
-
سه تا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) = ستا: سه پیالة شراب که هر ناهار خورند تا غسل معده دهد؛ ثلاثة غساله .
-
تا شدن
لغتنامه دهخدا
تا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خم شدن . دولا شدن : مثل فانوس تا شدن .
-
تا کی
لغتنامه دهخدا
تا کی . [ ک َ / ک ِ] (ق مرکب ) کلمه ٔ استفهام . تا چه زمان و تا چه وقت .(ناظم الاطباء). از ادوات استفهام مرکب : چنین گوینده ای در گوشه تا کی ؟سخندانی چنین بی توشه تا کی ؟نظامی .
-
دروم تا
لغتنامه دهخدا
دروم تا. [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان . واقع در 45هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 13هزارگزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
سه تا
لغتنامه دهخدا
سه تا. [ س ِ ] (اِ مرکب ) طنبوری راگویند که بدان سه تار بسته باشند. (برهان ). ساز سه تار. (فرهنگ رشیدی ). ستار. (ناظم الاطباء) : گرم ساز یکتا زنی یا دوتایی دراندازمت کز سه تا میگریزم . خاقانی .نوای باربد و ساز بربط و مزمارطریق کاسه گر و راه ارغنون و ...
-
بات تا
لغتنامه دهخدا
بات تا. [ ] (اِخ ) نام پدر فری تیما مادر آرک زیلاس ، پادشاه سیرن که مردم وی را بواسطه ٔ سخت گیریها بیرون کردند و او به برقه رفته در آنجا کشته شد. و مادرش فری تیما انتقام فرزند خود را از مردم سیرن و برقه بازستاند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 563 و 565 ...
-
بت تا
لغتنامه دهخدا
بت تا. [ ب ُ ] (اِخ ) پل . از مستشرقان است . وی ویس قونسول فرانسه در موصل بوده و باقیمانده ٔ قصر سارگن پادشاه آسور را بادیوارهائی که پر از حجاریهای برجسته ٔ قشنگ بود یافته است . رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 52 و 47 شود.
-
پرتکس تا
لغتنامه دهخدا
پرتکس تا. [ رِ ت ِ ] (اِخ ) (قدیس ...) کشیش فرانسوی . متوفی به روئن بسال 586م . شیل پریک در شورائی از روحانیان به پاریس (سال 577م .) وی را به اِفساد در قوانین مذهبی و تصمیم به قتل شیل پریک با موافقت مروِه و تحریک مردم به اعتصاب متهم ساخت . گرگوار حما...
-
بی تا
لغتنامه دهخدا
بی تا. (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون تا و چین . رجوع به تا شود. || یکتا. فرد. بی مانند. (فرهنگ فارسی معین ). بی عدیل . بی نظیر. بی همال . بی کفو : از لئیمان به طبع بی تایی وز خسیسان بعقل بی جفتی .علی قرط اندکانی .
-
شش تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] šeštā ششتار؛ هرسازی که شش سیم داشته باشد.
-
تا اینجا
دیکشنری فارسی به عربی
حتي الآن
-
نه تا
دیکشنری فارسی به عربی
تسعة