کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تایید کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تایید کردن
دیکشنری
affirm, acclaim, approve, authenticate, check, commend, confirm, corroborate, countenance, endorse, ratify, recognize, sanction, seal, smile, subscribe, sustain, underpin, validate, verify
-
جستوجوی دقیق
-
تایید کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اکد , ايد , ثانية
-
واژههای مشابه
-
تأیید
لغتنامه دهخدا
تأیید. [ ت َءْ ] (اِخ ) خواجه عبداﷲ. سامی بیک آرد: از شعرا و علمای متأخر هند است که از اکثر علوم و فنون آگاه بود و در نزد حکمران بنگاله ، نواب مؤتمن الملک مبارک الدوله بهادر، اعتبار و احترام داشت . پس از چندی حکمران بنارس ، نواب ابراهیم علیخان بها...
-
ضمن تایید
فرهنگ واژههای سره
افزون بر درست شمردن
-
acknowledgement, ACK
تأیید 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] اعلام وصول بستهای از دادهها توسط یک رایانه در شبکه به رایانۀ فرستنده
-
accreditation
تأیید اعتبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فرایندی برای گواهی صلاحیت و اصالت و قابلیت اطمینان
-
accredited
تأیید اعتبارشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ویژگی آنچه ازلحاظ رعایت استانداردهایِ ازپیشتعیینشدۀ روشها و روالها و مشخصات فنی کلی مورد تأیید رسمیِ نهاد تأیید اعتبار قرار گرفته باشد
-
تأیید شدن
لغتنامه دهخدا
تأیید شدن . [ ت َءْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پشتیبانی شدن . نیرومندی یافتن . رجوع به تأیید شود.
-
زاده ٔ تأیید
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ تأیید. [ دَ / دِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) آن که بدست حق بوجود آید. کسی که منظورنظر خدا است . خدا او را بزرگ کرده است : این زاده ٔ تأیید و برآورده ٔ حق راای چرخ نکوپرور و ای بخت نکودار.سنائی .
-
صاحب تأیید
لغتنامه دهخدا
صاحب تأیید. [ ح ِ ت َءْ ] (ص مرکب ) ورجمند. دارای فره ٔ ایزدی . مؤید : پادشاه صاحب تأیید شنید که شیخ شاه ، کرت دیگر در شروان رایت طغیان برافراشته ... (حبیب السیر جزء چهارم از ج 3 ص 352).
-
اهل تأیید
لغتنامه دهخدا
اهل تأیید. [ اَ ل ِ ت َءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل تأویل . اهل باطن . رجوع به جامعالحکمتین و فهرست آن شود.
-
تایید ادعا
دیکشنری فارسی به عربی
زعم
-
قابل تایید
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للتصديق
-
accreditation range
گستره تأیید اعتبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] مجموعۀ سطوح اجباریِ واپایش دسترسی برای ذخیرهسازی و پردازش و انتقال دادهها که نشاندهندۀ حساسیت دادههاست
-
accreditation body
نهاد تأیید اعتبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] سازمان مستقلی که مسئول ارزیابی سایر سازمانها براساس استاندارد مشخص و تأیید رسمی سازمانهای حائز شرایط است