کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تاک دشتی
لغتنامه دهخدا
تاک دشتی . [ ک ِ دَ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کَرم دشتی . نخوش . کرمةالبیضاء . رجوع به کرمةالبیضاء و فاشرا شود.
-
تاک رز
لغتنامه دهخدا
تاک رز. [ ک ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مو. درخت انگور. رز : تاک رزاز انگور شد گرامی وز بی هنری ماند بید رسوا. ناصرخسرو.|| شاخ رز. شاخه ٔ مو. رجوع به تاک شود.
-
تاک نشاندن
لغتنامه دهخدا
تاک نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) کشتن تاک . غرس مو. رجوع به تاک و تاک نشان شود.
-
تاک نشان
لغتنامه دهخدا
تاک نشان . [ ن ِ ] (نف مرکب ) که تاک نشاند. تاک نشاننده . رزبان . کشاورز تاک . کشت کننده ٔ رز : بودم آن روز من از طایفه ٔ دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان . جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 591).رجوع به تاک شود.
-
زاده ٔ تاک
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ تاک . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری . (آنندراج ) : معانی نشاء دیدم در آن خاک غبار آستانش زاده ٔ تاک .زلالی (از آنندراج ).
-
زبان تاک
لغتنامه دهخدا
زبان تاک . [ زَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (آنندراج ) . در شاهد زیر ظاهراًبه معنی خوشه یا دانه ٔ انگور آمده است : تا نگوید حرف ، یکسر دختر رز را بکش باغبان دانسته میبرد زبان تاک را.هاشم (از آنندراج ).
-
اشک تاک
لغتنامه دهخدا
اشک تاک . [ اَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک دختر تاک . کنایه از شراب انگور : به اشک تاک بشویند زخمهای مراکه شیشه برسر من خشکی خمار شکست . صائب .اشک تاک ار می پرستی عذرخواه من بس است این رگ ابر از گناهان پاک میسازد مرا. صائب (از آنندراج ).و رجوع...
-
بنی تاک
لغتنامه دهخدا
بنی تاک . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه حمام بخش حبیب آباد است که در شهرستان مشهد واقع شده است . و دارای 153 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
خون تاک
لغتنامه دهخدا
خون تاک . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور.(آنندراج ). خون رز. خون خم . خون بط. خون دختر رز.
-
تاک نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tāknešān آنکه درخت انگور میکارد: ◻︎ بودم آن روز در این میکده از دردکشان / که نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان (جامی: ۴۰۱).
-
تیک تاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹تیکتیک› tiktāk صدای یکنواخت مانند صدای ساعت.
-
تاق (تاک)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâq طاری: tâq طامه ای: tâq طرقی: tâq کشه ای: tâq نطنزی: tâq
-
اشک دختر تاک
لغتنامه دهخدا
اشک دختر تاک . [ اَ ک ِ دُ ت َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور : چه خلوت زهره ای در دامن خاک گواراتر ز اشک دختر تاک . زلالی (از آنندراج ).و رجوع به اشک تاک شود.
-
تاک و پیچک
فرهنگ گنجواژه
از نقوش گیاهی.
-
جستوجو در متن
-
tock
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاک