کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تألی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تألی
لغتنامه دهخدا
تألی . [ ت َ ءَل ْ لی ] (ع مص ) (از «أل و») سوگند خوردن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سوگند یاد کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
تالی
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانشین، جایگزین، ثانی، قائممقام ۲. اثر، حاصل ۳. نتیجه، پیامد، دنباله ۴. تلاوتگر، تلاوتکننده ۵. شبیه، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همانند ۶. تابع، پسرو، دنبالهرو، پیرو ۷. جزء موخر(جمله شرطی) ≠ جزء مقدم
-
successor 1, consequent 2
تالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] 1. عدد صحیحی که بلافاصله بعد از یک عدد صحیح مفروض میآید 2. گزارۀ دوم یک استلزام منطقی
-
تالی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا. ص .) 1 - از پی رونده . 2 - دنبال ، دوّم .
-
تالی
لغتنامه دهخدا
تالی . (اِ) اسب چهارم رهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام اسب چهارم از ده اسب که عربهای قدیم در اسب دوانی خود بکار می بردند. (از فرهنگ نظام ). مؤلف آنندراج در ذیل مجلی آرد: «...و معمول سواران عرب چنان بود که در میدان معارضه آمده گروها بسته ، ب...
-
تالی
لغتنامه دهخدا
تالی . (اِخ ) یکی از ارباب انواع نه گانه ٔ افسانه های یونان قدیم و خدای ضیافت و اعیاد شراب روستاها بود و سپس خدای مضحکه شد و وی را بشکل دختر زیبائی نقش کنند که در دستی عصای روستایی و در دستی دیگر ماسکی دارد.
-
تالی
لغتنامه دهخدا
تالی . (ع ص ) درپی رونده .اسم فاعل است از تِلو بمعنی پس چیزی رفتن است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پیروی کننده . (فرهنگ نظام ). پس رو. ازپس آینده . تابع. (ناظم الاطباء) : این قدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است تقریر افتاد.(کلیله و دمنه ). || تال...
-
تالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tāli ۱. آنکه بعد بیاید؛ ازپیآینده؛ تابع؛ پیرو.۲. [قدیمی] تلاوتکننده.۳. (اسم) (منطق) [قدیمی] جزء مؤخر جملۀ شرطیه.
-
immediate successor
تالی بلافصل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] عددی طبیعی که یک واحد بزرگتر از عدد طبیعی مفروض باشد
-
تالی شدن
لغتنامه دهخدا
تالی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در پس واقع شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به تالی شود.
-
تالی النجم
لغتنامه دهخدا
تالی النجم . [ لِن ْ ن َ ] (اِخ ) تابعالنجم . فجذح . دبران . فَنیق . ستاره ای است نورانی و سرخ و آن را بدان جهت تالی النجم گویند که در طلوع و غروب از ثریا متابعت کند. (آثارالباقیه چ لیپزیک ص 342). رجوع به دبران شود.
-
تالی کو
لغتنامه دهخدا
تالی کو. (اِخ ) سیزدهمین از اولوس جغتای در ماوراءالنهر ظاهراً از (708 - 709). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 215).
-
پسیت تالی
لغتنامه دهخدا
پسیت تالی . [ پْسی / پ ِ ] (اِخ ) نام جزیره ای کوچک که بین سالامین و قارّه واقع بود و نام آن در تاریخ جنگهای ایران و یونان ذکر میشود. ایرانیها در جنگ خشیارشا با یونان قوه ای به آن جزیره فرستادند تا بر طبق نقشه ٔ آنان یونانیان نتوانند فرار کنند. جنگ م...
-
تالی کا
واژهنامه آزاد
بازی قایم باشک