کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تأبد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تأبد
لغتنامه دهخدا
تأبد. [ ت َ ءَب ْ ب ُ ] (ع مص ) تَاءَبﱡل ابدال آن است . (نشوء اللغه ص 34). وحشت و نفرت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خالی شدن خانه از مردم و الفت گرفتن وحوش بدان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (ناظم الاطبا...
-
واژههای مشابه
-
برنمی تابد
واژهنامه آزاد
برنمی تابد. الف. (شخص سوم مفرد از مصدر «برنتافتن» که نفی مصدر «برتافتن» یا «برتابیدن» است) تحمل نمی کند، تاب نمی آورد، نمی پذیرد. مثال: ناوک غمزه بر دل سعدی مزن ای جان چو بر نمی تابد" (سعدی، غزلیات سعدی) ب. (شخص سوم مفرد از مصدر «بر نتابیدن» که نفی م...
-
جستوجو در متن
-
تحمل نمی کند
فرهنگ واژههای سره
برنمی تابد
-
می تراود
واژهنامه آزاد
می تابد ، میدرخشد
-
موتاب
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) کسی که ریسمان می تابد.
-
پیشتاب
لغتنامه دهخدا
پیشتاب . (نف مرکب ) که از پیش تابد.
-
موتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mutāb شالنگی؛ کسی که ریسمان مویی میتابد.
-
ریسنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) risande کسی که نخ یا ریسمان میتابد.
-
آفتاب رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābru هر جای روبهآفتاب که آفتاب بر آن میتابد؛ آفتابگیر.
-
ابریشم تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'abrišamtāb کسی که تارهای پیله را به هم میتابد و ابریشم درست میکند؛ ابریشمگر.
-
key light
نور اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] منبع اصلی نور صحنه که بر موضوع میتابد و شکل و بافت آن را مشخص میکند
-
photosphere
نورسپهر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] لایهای گازی در خورشید یا هر ستارۀ دیگر که بیشترِ نور مرئی خورشید از آنجا میتابد
-
تابنده
فرهنگ نامها
(تلفظ: tābande) (صفت فاعلی از تابیدن) ، آنچه میتابد و نورافشانی میکند ، درخشان .