کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاو دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاو دادن
لغتنامه دهخدا
تاو دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) تاب دادن . رجوع به تاب دادن شود.
-
واژههای مشابه
-
آتش تاو
لغتنامه دهخدا
آتش تاو. [ ت َ ] (نف مرکب ) آتش تاب .
-
تاو کردن
لغتنامه دهخدا
تاو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرم کردن . || بسلامتی نوشیدن شراب . (ناظم الاطباء).
-
بی تاو
لغتنامه دهخدا
بی تاو. (ص مرکب ) بی تاب . رجوع به تاو و تاب شود.
-
تاو واتاو
فرهنگ گنجواژه
کشش. تاب، توان.
-
پی و تاو
لغتنامه دهخدا
پی و تاو. [ پ َ / پ ِ ی ُ ] (اِ مرکب ) پی و پخش . تاب و توان : همه پاک با هدیه و باژ و ساونه پی بود با او کسی را نه تاو.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
رام گشتن
لغتنامه دهخدا
رام گشتن . [ گ َ ت َ] (مص مرکب ) رام شدن . ساکت شدن . نرم گردیدن . بی شراست شدن . مقابل سرکش شدن . مقابل حرون شدن : به بهزاد [ اسب سیاوش ] بنمای زین و لگام چو او رام گردد تو بردار گام . فردوسی .تو گویی رام گردد عشق سرکش که خاکستر شود سوزنده آتش . (وی...
-
طاقت
لغتنامه دهخدا
طاقت . [ ق َ ] (ع اِمص ) تاب . توان . (صحاح الفرس ). توانائی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 66). تیو. تاو. توش . پایاب . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). وجد. (ترجمان القرآن ). وسَع. وسُع. وسِع. بَدَد. بِدّة. جَهد. جُهد. ق...
-
پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
پذیرفتن . [ پ َ رُ ت َ ] (مص ) پذرفتن . قبول . (تاج المصادر بیهقی ). قبول کردن . برداشتن . استقبال : خواهی اندکتر از جهان بپذیرخواهی از ری بگیرتا بحجاز. رودکی .پذیرفت ازو شهریار آنچه گفت گل رویش از تازگی برشکفت . دقیقی .پذیرفتم او را بشاهنشهی از این ...
-
تاب
لغتنامه دهخدا
تاب . (اِ) توان . (برهان ). توانایی . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). طاقت . (فرهنگ اسدی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). قوت . (آنندراج ). تاو. (انجمن آرا) (آنندراج ). تیو. (انجمن آراء) (آنندراج ). || تحمل ، پایداری . || قرار. آرام . || صبر. ...
-
پیوستن
لغتنامه دهخدا
پیوستن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص ) مقابل گسیختن . متصل کردن . اتصال دادن . وصل . (دهار) (تاج المصادر). وصیلة؛ بهم آوردن . ترصیص ؛ بهم کردن . (دهار). الحاق کردن . منضم ساختن . رجوع به پیوندیدن شود : یکروز بهرام با سپاه عرب و منذر بصید شده بود. از دور...
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی ).خنک آنکس را کو چاکر چاکرت بودچاکر چاکرت...
-
ارجاسب
لغتنامه دهخدا
ارجاسب . [ اَ ] (اِخ ) ارجاسپ . ارجاسف (معرّب آن ). خرزاسف . (ابن البلخی ). نام نبیره ٔ افراسیاب است که در توران پادشاهی کرد و در روئینه دژ مسکن داشت و چندین پسر گشتاسب را در جنگ کشته بود و لهراسب پدر گشتاسب را که ترک پادشاهی کرده در بلخ بعبادت مشغول...