کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاوان شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاوان شدن
لغتنامه دهخدا
تاوان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربارشدن . زحمت افزودن . دشواری بوجود آوردن : اندر این باران و گل او کی رودبر سرو جان تو او تاوان شود.مولوی .
-
واژههای مشابه
-
تاوان دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جریمهدادن، جبران کردن، غرامت دادن، مابهازا پسدادن ۲. کفاره پس دادن ≠ تاوان گرفتن
-
penalty time
زمان تاوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمانی فراتر از زمان مقرر کار که اجباراً صرف خدمترسانی به سامانۀ حملونقل شود و سزاوار پرداخت اضافی باشد
-
تاوان دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - جریمه دادن . 2 - عوض دادن .
-
تاوان دادن
لغتنامه دهخدا
تاوان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن غرامت و جریمه . جبران ضرر : یکی اسب پرمایه تاوان دهم مبادا که بر وی سپاسی نهم .فردوسی .از آن من آسان است که برجای دارم و اگر ندارمی ، تاوان توانمی داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 259).جزع تو بغمزه برده جانهالعل تو ببوسه...
-
تاوان کردن
لغتنامه دهخدا
تاوان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مصادره . (منتهی الارب ). جریمه گرفتن . دریافت خسارت : بگربه ده دل و عکه سپرز و خیم همه وگر یتیم بدزدد بزنْش و تاوان کن . کسائی .هلاهل است خلاف خدایگان عجم بجز بجان نکند مر چشنده را تاوان . عنصری .رجوع به تاوان و سای...
-
تاوان نهادن
لغتنامه دهخدا
تاوان نهادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) گناه یا جرمی را بر کسی نهادن . کسی را مجرم و گنه کار دانستن : پس آنچه شما کردید تاوان آن چون بر دیگران می نهید؟ (کتاب النقض ص 387). آنچه شما رافضیان کردید تاوان با دیگران چون می نهید؟ (کتاب النقض ص 386). رجوع به تا...
-
تاوان دار
لغتنامه دهخدا
تاوان دار. (نف مرکب ) تاوان دارنده . دارنده ٔ تاوان . کسی که جبران ضرر و خسارت را بعهده دارد. غرامت دار. || ضامن . پذیرفتار. کفیل . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
-
تاوان داری
لغتنامه دهخدا
تاوان داری . (حامص مرکب ) ضمانت . پذیرفتاری . ضمان . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
-
تاوان زده
لغتنامه دهخدا
تاوان زده . [ زَ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) جریمه شده . (ناظم الاطباء). آنکه از او تاوان گرفته اند. کسی که جبران ضرر و خسارتی را پرداخته باشد. رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
-
تاوان پردازی
دیکشنری فارسی به عربی
تامين
-
تاوان دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اضمن , عوض , کافي
-
تاوان پس دادن
لغتنامه دهخدا
تاوان پس دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) غرامت دادن . || عوض دادن مهمانی و یا چیز دیگر را: فلان تاوان بکسی پس نمیدهد، یعنی همیشه دست بگیر دارد نه دست بده . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
-
تاوان گرفت از
دیکشنری فارسی به عربی
استعاض عن