کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تامینات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تامینات
/ta'mināt/
معنی
ادارۀ آگاهی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آگاهی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تامینات
واژگان مترادف و متضاد
آگاهی
-
تامینات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تَٲمین] [منسوخ] ta'mināt ادارۀ آگاهی.
-
واژههای مشابه
-
تأمینات
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تأمین . شعبه ای در ادارة شهربانی در گذشته ، که امروزه به نام آگاهی معروف است .
-
تأمینات
لغتنامه دهخدا
تأمینات . [ ت َءْ ] (ع اِ) ج ِ تأمین . رجوع به تأمین شود. || نام اداره ای است در نظمیه که بتوسط اشخاص مخفی تقصیرات قانونی را کشف میکند... این لفظ در فارسی تازه پیداشده . (فرهنگ نظام ). فرهنگستان ایران «آگاهی » را بجای این کلمه برگزیده است و مأمور...
-
واژههای همآوا
-
تأمینات
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تأمین . شعبه ای در ادارة شهربانی در گذشته ، که امروزه به نام آگاهی معروف است .
-
جستوجو در متن
-
اداره آگاهی قدیم
واژهنامه آزاد
تأمینات
-
آگاهی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آگهی، اطلاع، خبر، وقوف ۲. بینش، شناخت، علم، معرفت ۳. دانایی، روشنضمیری، هوشیاری ۴. تامینات ≠ جهالت، غفلت
-
آگاهی
فرهنگ فارسی معین
1 - (حامص .) خبر، اطلاع . 2 - دانش ، معرفت . 3 - ( اِ.) شعبه ای از نیروهای انتظامی که به کشف دزدی ها و جنایات می پردازد. در گذشته تأمینات می گفتند.
-
شهربانی
لغتنامه دهخدا
شهربانی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت شهربان . رجوع به شهربان شود. || (اِ مرکب ) نظمیه . اداره ای است که وظیفه ٔ آن حفظ امنیت شهر و استقرار نظم و تعقیب بزه کاران است و آن تابع وزارت کشور است . (از فرهنگ فارسی معین ).تاریخچه ٔ شهربانی کل کشور ایرا...
-
مأمور
لغتنامه دهخدا
مأمور. [ م َءْ ] (ع ص ) امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده و محکوم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عقل و تن آمرت گشت و گشت مأمورت هوی عقل و تن مأمور گردد چون هوا آمر شود. منوچهری .بنده ٔ کارکن به امر خدای بنده ٔ کارکن بود مأمور. ناصرخس...