کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تامل کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تامل النفس
دیکشنری عربی به فارسی
باطن بيني , درون گرايي
-
تامل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اعکس , تردد
-
precontemplation stage
مرحلۀ پیشتأمل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← پیشتأمل
-
precontemplator
پیشتأملگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] فردی که در مرحلۀ پیشتأمل قرار دارد
-
تأمل کرد در
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَأي
-
تدبیر و تامل
فرهنگ گنجواژه
تأمل، تعمق.
-
جستوجو در متن
-
hesitant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تردید، مردد، دو دل، تامل کننده
-
متردد
دیکشنری عربی به فارسی
بيمناک , نگران , درک کننده , باهوش , زودفهم , دودل , مردد , درنگ کننده , تامل کننده , بي عزم , بي تصميم , دو دل
-
درنگ کننده
لغتنامه دهخدا
درنگ کننده . [ دِ رَ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) تأخیر کننده . تأمل کننده . لابث (دهار). لَبِث . (منتهی الارب ). معوِّق . (منتهی الارب ). رجوع به درنگ کردن در تمام معانی شود.
-
reflect
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منعکس کننده، منعکس کردن، تامل کردن، فکر کردن، معکوس کردن، باز تابیدن، بازتاب دادن یا یافتن، بر گرداندن
-
متأمل
لغتنامه دهخدا
متأمل . [ م ُ ت َ ءَم ْ م ِ ] (ع ص ) درنگ کننده در کار و اندیشنده برای معلوم کردن عاقبت آن . (آنندراج ). درنگ کننده در کار تا عاقبت آن را بیندیشد. (ناظم الاطباء). آن که در امری تأمل کند. کسی که در کاری اندیشه کند. ج ، متأملین . (فرهنگ فارسی معین )...
-
متأنی
لغتنامه دهخدا
متأنی . [ م ُ ت َ ءَن ْ نی ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ). کسی که درنگ می کند و سستی می نماید. (ناظم الاطباء). آن که در امری درنگ و تأمل کند. درنگ کننده . || انتظارنماینده . (آنندراج ). || کسی که از روی آگاهی و دانائی درهر کاری عمل می کند. || برد...
-
متلعثم
لغتنامه دهخدا
متلعثم . [ م ُ ت َ ل َ ث ِ ] (ع ص ) درنگ کننده و توقف نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که درنگی میکند و توقف مینماید. (ناظم الاطباء). || کسی که نیک مینگرد و تأمل مینماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تلعثم...
-
متفکر
لغتنامه دهخدا
متفکر. [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ] (ع ص ) اندیشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اندیشه کننده و فکرکننده و تأمل کننده و باتدبیر و اندیشناک و دراندیشه . آن که بیندیشد. (ناظم الاطباء) : عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی و زین ...
-
اندیش
لغتنامه دهخدا
اندیش .[ اَ ] (نف مرخم ) در ترکیب بجای اندیشنده نشیند. (از یادداشت مؤلف ). پندارنده و اندیشه کننده و نگرنده و تفکرکننده و تأمل کننده و همیشه بطور ترکیب استعمال میگردد مانند خیراندیش ... (ناظم الاطباء). فکرکننده به معنی فاعل و این اکثربترکیب می آید ...