کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تامرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تامرا
لغتنامه دهخدا
تامرا. [ م َرْ را ] (اِخ ) طسوجی است در جانب شرقی بغداد و دارای نهر وسیعی است که در هنگام مد، سفینه ها در آن آمد و رفت کنند. این نهر از کوههای شهر زور و کوههای مجاور آن سرچشمه می گیرد. در آغاز بیم آن میرفت چون این نهر از زمینهای سنگی بخاکی نزول کند، ...
-
جستوجو در متن
-
تامره
لغتنامه دهخدا
تامره . [ م َرْ رَ ] (اِخ ) ناحیتی است به عراق عرب که شعبه ای از نهروان از آنجا گذرد و آن را هم «تامره » نامند. (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 46 و 219). این نام بضبط یاقوت «تامرا» است . رجوع به تامرا شود.
-
تامره
لغتنامه دهخدا
تامره . [ م َرْ رَ ] (اِخ ) یکی از دو شعبه ٔ آب نهروان به عراق عرب . رجوع به تامره و نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 46 و 219 شود. این نام بضبط یاقوت «تامرا» است . رجوع بدان کلمه شود.
-
طابث
لغتنامه دهخدا
طابث . [ ب ِ ] (اِخ ) شهرکی است در نزدیکی شهرابان از اعمال خالص از نواحی بغداد. و صاحب مراصد گوید: و ظاهراً نهری است که از تامرا آغاز شود و در مسیر آن قریه هاست . و یکی از اعمال طریق خراسان است .
-
شاد فیروز
لغتنامه دهخدا
شاد فیروز. (اِخ ) (استان ) یکی از دوازده استان اقلیم عراق : ابن خرداد به و قدامه که در قرن هشتم از اقلیم عراق سخن رانده اند گویند این اقلیم دوازده ولایت دارد و هر یک را استان گویند... این دوازده استان از حیث نهرهایی که آنها را مشروب میکردند و منابع آ...
-
شاد قباد
لغتنامه دهخدا
شاد قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) کوره ای است از کوره های قباد پادشاه که بجانب مشرق بغداد بوده و مشتمل بوده بر بلاد متعدده ٔ ثمانیه و اسامی بعضی در معجم به تعریب آمده از جمله رست قباد و جلولا و سلسل و مهدوه (مهروذ) و برازالبرور (برازالروز) و البرنجن (بند نیجی...
-
ناخشنود
لغتنامه دهخدا
ناخشنود. [ خ ُ ] (ص مرکب ) ناراضی . (ناظم الاطباء). ناخرسند. آنکه خشنود و راضی نیست : همی روی و من از رفتن تو ناخشنودنگر بروی منا تامرا کنی بدرود. فرخی .مرو که گر بروی باز جان من برودمن از تو ناخشنود و خدای ناخشنود. فرخی .دارا زعر بود و ظالم و وزیر ا...
-
حجت
لغتنامه دهخدا
حجت . [ ح ُج ْ ج َ ] (ع اِ) نمودار. دلیل . بینة. برهان . سلطان . امثولة. ثبت . آوند. (؟) آنچه بدان دعوی ثابت شود. مادل به علی صحة الدعوی . و قیل الحجة و الدلیل واحد. (تعریفات جرجانی ص 56). تهانوی گوید: بالضم ، مرادف للدلیل . کما فی شرح الطوالع، والحج...
-
دستگاه
لغتنامه دهخدا
دستگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از : دست + گاه ، پسوند مکان ) دستگه . جای دست . (یادداشت مرحوم دهخدا). عروة. (دهار). || جایی که بالش و مسند را در آنجا گذارند، چه دست به معنی مسند است .(انجمن آرا) (آنندراج ). || قدرت و جمعیت و سامان و مال . (برهان ). قدرت...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن محمد میکالی . ملقب بسیدالکفاة و معروف بامیر حسنک میکال . آخرین وزیر محمودبن سبکتکین . او بمبادی صبا در ملازمت سلطان محمود بسر می برد و در سفر و حضر همیشه با او بود. آنگاه که سلطان بر اریکه ٔ ملک نشست او را ریاست نیشا...